یادداشت زیر تحلیلی درباره انتخابات ۹۲ است که در شماره ۱۷۳ هفته نامه پنجره (۱ تیر ۱۳۹۲) منتشر شده است. لازم به ذکر است که یادداشتی که برای نشریه مذکور فرستاده شد اشکالاتی داشت که اصلاحیه آن، عصر چهارشنبه گذشته برای نشریه ارسال شد، اما از آنجا که نشریه زیر چاپ بود امکان اعمال اصلاحات وجود نداشت و متن حاضر متن تهایی یادداشت است که نسبت به آنچه در نشریه چاپ شده تغییرات مختصری کرده است.دریافت به صورت فایل PDF
بسم الله الرحمن الرحیم
فقط اصولگرایان بخوانند!
عبرتهای انتخابات ۹۲ و وظیفه ما
برخلاف تصور بسیاری از افراد، نامزد اصولگرایان رای نیاورد؛ و آقای روحانی برنده انتخابات شد. سوالی که همچنان گمانهزنیها در مورد آن ادامه دارد این است که: چرا؟ دوستان اصولگرا در اینکه پیروز خواهند شد، تردیدی نداشتند و از همین روی بود که از پذیرش ائتلاف سر باز زدند؛ اما انتخابات نشان داد که محاسبه ایشان نادرست بوده است؛ و اگر محل اشتباه درست شناسایی نشود، لطمات بیشتری خواهند خورد.
یکی از عبرتهای مهم تاریخ، توجه به ضرباتی است که به خاطر اشتباه کردن در تحلیل اشتباهات گذشته، متوجه جامعه میشود. مهمترین مصداق تاریخی این مساله، خوارج است. داستان پیدایش خوارج را همگان کم و بیش شنیدهاند؛ اما آنچه غالبا از آن غفلت میشود این است که: خوارج از چه زمانی «خوارج» شدند و انحرافشان جدی شد؟ «خوارج» جمع «خارجی» است، به معنای کسی که «از دین خارج شده» یا «علیه امام حق خروج [= قیام] کرده»؛ و مهم است بدانیم کدام اقدام آنها، آنها را به سمت خروج از دین سوق داد و نام «خوارج» را بر آنها مستقر ساخت؟
خوارج در جنگ صفین دچار یک اشتباه محاسباتی شدند و فریب قرآنهای برافراشته شده بر سر نیزهها را خوردند. آیا این واقعه بود که آنها را «خوارج» کرد؟ خیر! این اشتباه مهم بود، ولی با اینکه در این واقعه، بر امیرالمومنین (ع) معترض گشتند و بر پذیرش حکمیت اصرار ورزیدند، اما هنوز در لشکر ایشان بودند و بر ایشان خروج نکردند. اشتباه بعدی آنها این بود که امام «عبدالله بن عباس» یا «مالک اشتر» را که افراد زیرکی بودند برای هماوردی با «عمرو عاص» انتخاب کرد، اما آنها «ابوموسی اشعری» را بر امام تحمیل کردند؛ اما باز هم در لشکر امام ماندند و «خوارج» نشدند. پس کی «خوارج» شدند؟ درست در زمانی که به اشتباه خود پی بردند و خواستند که توبه کنند! آری! بعد از اینکه عمروعاص، ابوموسی اشعری را فریب داد، همه متوجه شدند که تاکنون فریب خورده بودند، و خواستند اشتباه خود را جبران کنند، اما در تشخیص اشتباه خود و راه جبران آن، اشتباه کردند؛ و اینجا بود که دیگر زیر پرچم امام نماندند و «خارجی» شدند!
خوب توجه کنید: «پذیرش حکمیت» اشتباه بود؛ اما با این اشتباه، «خوارج» نشدند؛ بلکه خروج از زیر پرچم امام بر اساس تحلیل نادرست از «مولفه اشتباه در پذیرش حکمیت»، آنها را «خوارج» کرد: مولفه اشتباه در پذیرش حکمیت، «عدم تبعیت از امام در شرایط بحرانی» بود (یعنی در شرایط بحرانی، به جای اینکه از امام حق تبعیت کنند، اصرار داشتند امامشان نظر و رأی آنها را بپذیرد) نه اینکه «اصل حکمیت در دین» اشتباه باشد؛ اما این دومی را علت اشتباه خود دانستند! و از آن توبه کردند! و از امیرالمومنین (ع) خواستند که ایشان هم از این گناه توبه کند! و وقتی با این تحلیل غلط، از زیر پرچم امام خارج شدند و در مقابل امام خود ایستادند، «خوارج» شدند.
اگر درست دقت شود آنها با این تحلیل، بهنوعی در پی توجیه رفتار خود بودند: میخواستند توجیه کنند که خودشان مقصران اصلی این واقعه نیستند، بلکه حضرت امیر (ع) هم در این واقعه به اندازه آنها مقصر است. حضرت امیر (ع) هم از اینکه تواضع به خرج دهد و به طور کلی استغفار کند باکی نداشت، اما آنها این را کافی ندانستند و بر استغفار حضرت (ع) از اصل حکمیت اصرار کردند و حضرت (ع) نمیتوانست به خاطر خوشایند آنها، چیزی را که در دین جایز است، گناه معرفی کند و از آن توبه نماید؛ اینجا بود که بر ایشان شوریدند و «خوارج» شدند.
توجه شود: نمیخواهم بگویم هرکس در تحلیل اشتباهات خود، اشتباه کرد، در زمره خوارج خواهد شد، چون معیار «خارجی شدن» خروج از زیر پرچم امام حق است، نه اشتباه کردن در تحلیل؛ بلکه هدفم از این مثال فقط توجه دادن به این نکته است که اشتباه کردن در تحلیل اشتباهات خود تا چه اندازه ممکن است آسیبزا باشد؛ و لذا سعی نکنیم به جای قبول اشتباه و تحلیل صحیح آن، با توجیهاتی، اشتباه خود را عمل به وظیفه معرفی کرده، از درک ریشه اصلی اشتباه بازمانیم. ضمنا توجه شود در اینکه ما همواره باید به وظیفه عمل کنیم و نتیجه را به خدا واگذار کنیم نیز بحثی نیست؛ بحث سر این است که آیا واقعا وظیفه را درست تشخیص دادیم و عمل کردیم، یا اکنون به بهانه عمل به وظیفه، اشتباه خود را توجیه میکنیم؟ البته اگر در تشخیص خود حجت شرعی داشتیم، حرجی بر ما نیست؛ اما اگر فهمیدیم که آن موقع هم اشتباه تحلیل کرده بودیم، باید اشتباه خود را بشناسیم تا دوباره تکرار نشود.
ضمنا این سخنان به این معنا نیست که هرچه دیگران تحلیل میکنند اشتباه است و فقط تحلیل حاضر تحلیل درستی است؛ خیر، نویسندهی یادداشت حاضر هم انسانی جایزالخطاست و ممکن است اشتباه کند؛ لذاست که این نوشته را در معرض افکار عمومی قرار میدهد تا در تضارب آراء مسیر رسیدن به تحلیل درستتر مهیا گردد:
الف) چرا چنین شد؟
اینکه چرا نامزد اصولگرایان رأی نیاورد و کس دیگری رأی آورد، به امور مختلفی بازمیگردد، اما مولفهای که حتما در این مساله موثر بوده، عدم ائتلاف و وحدت بین اصولگرایان است؛ چیزی که یکی از ریشههای اصلی آن، عدم توانایی جمع بین واقعبینی و آرمانگرایی است؛ و اگر بدنه حزباللهی جامعه نتواند بر این ضعف خود غلبه کند، باید منتظر شکستهای بعدی باشد.
به نظر میرسد حکایت شکست ما در این انتخابات، شبیه حکایت شکست مسلمانان در ابتدای غزوه حنین است که خداوند در موردش فرمود: «إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنکُمْ شَیْئًا وَضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ …» (توبه/۲۵: هنگامی که تعداد نفراتتان شما را مغرور کرد، پس این کثرت، هیچ مشکلی از شما را حل نکرد و زمین با همه گشودگیاش، بر شما تنگ شد …)؛ به عِده و عُدّهی خود مغرور شدیم و همین عامل شکستمان شد.
همچنین این انتخابات از این جهت که بسیاری از محاسبات را به ریخت و و دوباره موجهای ناامیدی و غرور را در طرفین ماجرا پدید آورد، شبیه موارد گذشتهای است که بعد از ۸ سال انتخاباتی به وقوع پیوسته است. اولین و شاید مهمترین اشتباهی که هربار تکرار شده، این است که غرور و سیاستزدگی مانع شده که جریان غالب، واقعیت را درست ارزیابی کند؛ و رفتارهای مردم را فقط از منظر جناحی تحلیل کرده است. سیاستزدگی موجب میشود که در تحلیلهای اجتماعی، واقعیات غیرسیاسی را هم سیاسی ببینیم: تفکیک جامعه به دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب، اگرچه تصویری از فضای سیاسی جامعه به دست میدهد، اما ترسیم کامل و صحیحی از رفتارهای اجتماعی مردم نیست. هم جریان اصولگرا و هم جریان اصلاحطلب، طرفداران سینهچاکی در متن جامعه دارند، اما رأی اصلی جامعه، از آنِ این دو گروه نیست. اگرچه هر دفعه جناحی که بازی را برده بود، کوشید رأی نامزد خود را رأی به جناح خود تفسیر کند، اما واقعیت چیز دیگری بود. هر دو جناح در بدنه مردم، رأیی دارد، اما رأی بدنه اصلی جامعه متعلق به هیچیک از این دو نیست؛ و به نظر میرسد عدم توجه به این واقعیت، از علل مهم عدم موفقیت جناح غالب در انتخابات بعدی بود.
برای واضحتر شدن مساله، میتوان به یکی از ثمرات ساده این تحلیل غلط، در انتخابات اخیر اشاره کرد: یکی از اشتباهات اصولگرایان این بود که وحدت را جدی نگرفتند و طعم تهدید قرآنیِ «وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ (انفال/۴۶: با همدیگر نزاع نکنید که سست میشوید و شکوهتان زایل میشود) را چشیدند. برخی میگویند اگر ائتلاف میکردند نیز فایدهای نداشت؛ زیرا رأی مجموع نامزدهای آنها به نصف نرسید. این تحلیل ناشی از همین محاسبه غلط است. رقیب ما هم این اندازه رأی نداشت؛ اما اختلاف و عدم ائتلاف اصولگرایان بسیاری از رایهای غیرجناحی را به سوی سبد رای ایشان سوق داد: مثلا وقتی اصولگرایان ائتلاف نکردند، پیروانشان شروع به نقد همدیگر کردند و چه تحلیلهایی با این مضمون پخش شد که: «چرا به قالیباف رای نمیدهم؟» «چرا به جلیلی رای نمیدهم؟» و … . اغلب کسانی که این تحلیلها را ارائه میدادند، خود را در جریان اصولگرایی میدانستند و برای تثبیت نامزد خود چنین تحلیلی میدادند و منظورشان این بود که چرا «در میان نامزدهای اصولگرایی» به فلان کس رای نمیدهم؛ اما اشتباهشان این بود که گمان کردند اغلب مردم هم چنین تحلیلی دارند و اگر مثلا به قالیباف رای ندهند، همانند ایشان به جلیلی رای میدهند، و بالعکس؛ در حالی که عموم مردم این گونه نمیاندیشند. آنها دنبال فرد بهتر هستند نه دنبال نامزد اصولگرا یا اصلاحطلب؛ و وقتی اصولگرایان، درباره نامزدهای خود چنین اظهارنظر میکنند که یکی مدیریت بلد نیست و دیگری اهل بریز و بپاش است، یکی فقط در حد معاون اولی به درد میخورد و دیگری تحلیل سیاسیاش مشکل دارد و …، آنگاه بدنه اصلی مردم، که تعلق خاطری به هیچ یک از دو جناح ندارند، جمعبندیشان این میشود که پس هیچیک از اینها خوب نیست. مردم، مانند ما، بین مثلا جلیلی و قالیباف مردد نیستند که اگر بگوییم یکی از این دو خوب نیست، به دیگری رای دهند؛ بلکه برخی از این گزینهها را به دلایل دیگر کنار گذاشتهاند و مثلا، وقتی از رای دادن به قالیباف پشیمان شوند، به روحانی رای خواهند داد؛ و این گونه بود که بسیاری از اصولگرایان، بر اساس تحلیل غلط از واقعیت اجتماعی، رایهای بدنه غیرجناحی جامعه را به سمت آقای روحانی هدایت کردند.
یکی از ریشههای این تحلیل غلط آن است که بسیاری از نخبگانِ (و بهتبع آن، بدنهی) جریان اصولگرا متوجه نیستند که وظیفه نصرت جبهه حق بالاتر از حمایت از نامزد اصلح است. بگذارید باز از تاریخ شاهد بیاورم:
بعد از پیامبر اکرم (ص) چه کسی برای حکومت اصلح بود؟ قطعا حضرت علی (ع). پس چرا سکوت کرد؟ چرا نهتنها با آنها نجنگید، بلکه در موقعیتهای متعدد، خلفایی را که قطعا اصلح نبودند، یاری کرد (مثلا در نبردهای با شاه ایران. ر.ک: خطبه ۱۳۴ نهجالبلاغه)؟ آیا جز برای این بود که حفظ جبهه اسلام را مهمتر از موافقت یا مخالفت با اشخاص میدانست؟
متاسفانه عدم درک این حقیقت، چند سالی است مانند موریانه به جان جریان اصولگرایی افتاده است، و این همان است که اشاره شد که برخی نمیتوانند بین آرمانگرایی و واقعبینی جمع کنند؛ و به بهانه آرمانگرایی، واقعیات را نادیده میگیرند و در شرایط امام علی (ع)، شعارهای امام حسین (ع) را سر میدهند. آیا امیرالمومنین (ع) در دوره خلافت خود، شعارهای امام حسین (ع) را سر داد و به ۷۲ نفر بسنده کرد و گفت هر که میخواهد برود، برود؟ در همان داستان حکمیت خوب بیندیشید: آیا قبول حکمیت در آن شرایط جنگی با آرمانهای امیرالمومنین سازگار بود؟ چرا امیرالمومنین در جریان حکمیت، از فرد اصلح (ابنعباس یا مالک اشتر) صرفنظر کرد و قبول کرد که شخصی مثل ابوموسی اشعری (که حتی صالح هم نبود) به نمایندگی حضرت برود؟ آیا اینها با آرمانهای امیرالمومنین سازگار است؟ پس چرا به آنها تن داد؟
یادمان باشد: حضرت علی (ع) و همه ائمه اطهار (ع) میخواستند احکام خدا را در همین جامعه موجود، با همه نقاط ضعف و قوتش، پیاده کنند؛ و نباید به بهانه حسینی بودن، موقعیتهای مختلف و رفتارهای بقیه ائمه (ع) را نادیده گرفت. بزرگترین آرمانگرای جهان، این اندازه واقعبین بود که ۲۵ سال سکوت کند و حتی اگر پای جبهه مخالف (نظام شاهنشاهی ایران آن زمان) به میان آید، به یاری کسانی که حق او را غصب کردهاند برخیزد؛ وقتی هم که حکومت میکند آن همه چالش (از جمله، وجود خوارج در لشکر خود) را تحمل کند، تا بلکه تدریجا بتواند جامعه را به سوی سعادت حرکت دهد.
ما که خود را شیعه آن بزرگوار میدانیم چرا هرکسی را با کوچکترین عیبی تخطئه کرده، کنار میگذاریم و به خود جرات میدهیم که در ملا عام اشکالات وی را بازگو، و مردم را از او دلسرد کنیم؟ تاسفبارتر اینکه برخی این کارها را به اسم «حفظ مرزهای نظام» و «نگهداشتن خط» انجام میدهند! فتنهگران را باید عمارگونه رسوا کرد، نه «تنگنظرانه»؛ و «عمار» نه آن فرد خشن و بیتحملی است که ما گاه ارائه میدهیم؛ تاریخ را بخوانید و ببینید که عمار در مقام روشنگری چه سعه صدری داشت؟ آیا در جنگ صفین، بین افراد درون لشکر امام (که خوارج و سستعنصران هم در میان آنها بودند) صفبندی ایجاد میکرد، یا با نشان دادن مبانی معرفت صحیح، مرز دو لشکر را شفاف میساخت؟ مثلا اگر کسی از عمار درباره چرایی حضور «اشعث بن قیس» به عنوان یکی از فرماندهان لشکر امام سوال میکرد، آیا عمار دست به افشاگری میزد و موقعیت این فرمانده امام را تضعیف میکرد یا میکوشید با تبیین پیچیدگی شرایط پیرامونی امام، مخاطب را در مورد ضرورت سپردن آن منصب به «اشعث» در آن شرایط قانع سازد؟ از آنجا که مکرر با سوءتفاهمها مواجه میشوم تذکر میدهم که به هیچ وجه مقصود از این جملات، یکی دانستن جناحهای موجود با دو لشکر امام و معاویه نیست؛ خیر، جناحهای موجود، مادام که در عمل پایبند قانوناند، درون نظام و در لشکر اماماند؛ بلکه فقط میخواهم بگویم عمار بودن را درست بشناسیم.
به عنوان نمونهای دیگر، داستان عثمان بن حنیف را همه شنیدهاید: استاندار بصره بود و بر سر سفرهای حاضر شد که فقرا غایب بودند؛ به تعبیر امروزی، در محفل تجملگرایان حضور یافت. امیرالمومنین (ع) چه کرد؟ آیا در ملأ عام او را مواخذه کرد؟ آیا از استانداری عزل نمود؟ یا در مقام مواخذه نامه تندی برایش نوشت (یعنی در خفا و البته صریح به او هشدار داد) و بس؟!
معلوم است در چنین شرایطی، وقتی خودمان همه نامزدهای اصولگرا را میکوبیم، کس دیگری رای خواهد آورد؛ و آنچه جای تاسف دارد این است که از این واقعیات عبرت نمیگیریم و همچنان به کوبیدن همدیگر ادامه میدهیم.
اکنون نیز اگرچه رجزخوانیهای جریان رقیب شروع شده، اما نه آنها مغرور شوند و نه ما دلسرد؛ یادمان باشد که: «إِن یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْکَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ» (آلعمران/۱۴۰؛ اگر گزندی به شما رسیده، به آنها [مخالفین شما] هم گزندی شبیه آن رسیده است؛ و ما این روزها[ی شکست و پیروزی] را بین مردم میگردانیم [تا آنچه خدا مقدر کرده محقق شود].)
ب) اکنون چه باید کرد؟
دوستان حزباللهی میپرسند: اکنون چه باید کرد؟ اگر عرصه را بر ما تنگ گرفتند، چه کنیم؟
پاسخش ساده است:
۱) تاکنون چه میکردیم؟ اگر برای رضای خدا بود، همان کارها را این دفعه متناسب با وضعیت جدید ادامه دهیم، و اگر برای دنیا بود، که همان موقع هم همه کارهایمان هدر بوده است. از گذشته عبرت بگیریم، آرمانگرایی را با واقعبینی عجین سازیم، حفظ و نصرت جبهه حق را بر دعواهای صالح و اصلح برتری دهیم، اختلافات و بدگوییها را کنار بگذاریم و البته گمان نشود که کاملا باختهایم؛ خیر! در کنار این شکست، به پیروزیهای بزرگی هم دست یافتهایم: آیا مشارکت ۷/۷۲ درصدی مردم در بحبوحهی تحریمها و فشارهای دشمن، جشن گرفتن ندارد؟ به علاوه، آیا فراموش کردیم بعد از انتخابات ۸۸ چه جوّی در کشور حاکم شد؟ حتی بدون تحریمها هم آن زمان کدام از ما احتمال میداد که در سال ۹۲ چنین مشارکتی واقع شود؟ غیر از رهبر دوراندیشمان چه کسی جرات داشت با شجاعت تمام اظهار کند که «مردم همچنان در صحنه خواهند بود و در انتخابات بعدی این را نشان میدهند»؟ آیا تغییر تدریجی و مدبرانه اوضاع کشور و رسیدن به این مرحله که وعده ایشان [که همان وعده خداست که: إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَیِصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ (یوسف/۹۰: کسی که تقوا پیشه کند و صبوری ورزد، بداند که قطعا خداوند نمیگذارد که اجر نیکوکاران هدر رود.)] محقق گردید، یک پیروزی بزرگ نیست؟ اینکه دروغ فتنهجویانی که مدعی تقلبی در حد یکسوم آراء بودند به این وضوح بر همگان آشکار شود (چرا که همان کارگزارانی که حاضر نیستند در هفت دهم درصد آراء دست ببرند تا بلکه رقیب به دور دوم بیفتد و حذف شود، همانهاییاند که انتخابات ۸۸ را برگزار کردند) تا جایی که دشمنان هم به دموکراتیک بودن انتخابات ما اذعان کنند، جای شکر ندارد؟ اینکه امسال با اینکه فضا دوقطبی و احساساتی نشد، اما مشارکت زیاد بود، و بازار بحث و گفتگو و تحلیل داغ شد و شعور سیاسی جامعه بالاتر رفت و حماسه سیاسی مورد نظر رهبر، هم از بعد کمی و هم از بعد کیفی رقم خورد، امر کماهمیتی است؟ اینکه اصولگرایان نشان دادند که در مقایسه با حریف (اصلاحطلبان)، نهتنها در التزام به قواعد «اسلامیت»، بلکه در پایبندی به قواعد «جمهوریت» نیز برترند، پیروزی نبود؟
پس اگرچه نامزد اصولگرایان رای نیاورد، اما کسانی که بقای اصولگرایی را در استواری و ارتقای نظام جمهوری اسلامی، شادی دل رهبر انقلاب، رشد و تعالی مردم، و تفوق منش اصولگرایی بر منش جناح رقیب میدانند، سزاوار است که پیروزیهای خود را در این انتخابات جشن بگیرند.
۲) در مورد تنگ شدن عرصهها، اگرچه مقداری از آن طبیعی است، اما
اولا نباید در فهم این شکست و چشمانداز آینده اغراق شود: آقای روحانی هیچگاه رسما جزء جناح اصلاحطلبها نبوده است؛ و الزام آنها به کنار کشیدن آقای عارف پیش از انتخابات، نشان میدهد که خود آنها هم میدانند رای اصلاحطلبها در بدنه مردم چهاندازه پایین است؛ و اگر نادانیِ برخی از دوستان، آقای روحانی را به سمت افراطیون هل ندهد، امید است از مسیر اعتدالی که شعارش را میدهند دور نشوند و انحرافاتی که در دورههای قبل پیش آمد دوباره تکرار نشود. ما هم مادامی که ایشان در مسیر اسلام و نظام و رهبری و رشد و تعالی مردم حرکت کنند، دست ایشان را به گرمی میفشاریم و از هیچ گونه کمکی دریغ نخواهیم کرد.
ثانیا فرض کنیم عرصه را بر ما تنگ کنند. اگر برای خدا کار میکنیم مگر خدا ضمانت داده که عرصه برای ما تنگ نشود؟ اتفاقا در قرآن کریم تنگ شدن عرصه را در مراحلی از حرکت پیشبینی کرده، و فرموده است: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّهَ وَلَمَّا یَأْتِکُم مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِکُم مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ» (بقره/۲۱۴: آیا گمان کردید که وارد بهشت میشوید در حالی که وضعیتی که برای گذشتگان شما پیش آمد، برای شما پیش نخواهد آمد؟ به آنان سختی و مصیبت رسید و دچار لرزشهای شدید شدند تا حدی که پیامبر و مومنان همراهش گفتند که نصرت خدا کی خواهد رسید؟ بدانید که نصرت خدا نزدیک است.)
به علاوه، مگر کسی که به خدا ایمان دارد، از تنگ شدن عرصهها میترسد؟ خدا رحمت کند امام عزیزمان را. هنوز طنین کلام روحبخش آن عزیز، در تلخترین حادثهای که در زمان حیاتش شاهد بودیم (یعنی قبول قطع نامه)، به گوش میرسد که فرمود:
«ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم لاالهالااللّه را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم. پس ای فرزندان ارتشی و سپاهی و بسیجیام! و ای نیروهای مردمی! هرگز از دست دادن موضعی را با تأثر، و گرفتن مکانی را با غرور و شادی بیان نکنید! که اینها در برابر هدف شما به قدری ناچیزند، که تمامی دنیا در مقایسه با آخرت. پدران و مادران و همسران و خویشاوندان شهدا، اسرا، مفقودین و معلولین ما توجه داشته باشند که هیچ چیزی از آنچه فرزندان آنان به دست آوردهاند، کم نشده است. فرزندان شما در کنار پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهارند. پیروزی و شکست برای آنها فرقی ندارد. امروز روز هدایت نسلهای آینده است. کمربندهایتان را ببندید که هیچ چیز تغییر نکرده است. امروز روزی است که خدا اینگونه خواسته است و دیروز خدا آنگونه خواسته بود و فردا انشاءاللّه روز پیروزی جنود حق خواهد بود. ولی خواست خدا هر چه هست ما در مقابل آن خاضعیم و ما تابع امر خداییم، و به همین دلیل طالب شهادتیم و تنها به همین دلیل است که زیر بار ذلت و بندگی غیرخدا نمیرویم. البته برای ادای تکلیف همه ما موظفیم که کارها و مسائل مربوط به خودمان را به بهترین وجه و با درایت و دقت انجام دهیم.» (۱۳۶۷/۴/۲۹)
بازدیدها: 290
بالاخره ما کدوم حرفت رو باور کنیم؟ این مطلبی که نوشته ای که «عمل به وظیفه، بهانه برای توجیه اشتباهات است» به خودت برمی گردد که گفتی «چرا از رای خود به احمدی نژاد پشیمان نیستم» (هنوز مطلبش توی سایتت هست) اونجا گفته ای که چون عمل به وظیفه کرده ای از رایت پشیمان نیستی، حالا خودت رو لو دادی. قبول کن که عمل به وظیفه، شعاری است برای توجیه اشتباهاتتون! و شیره مالیدن سر طرفدارانتون!
سلام علیکم. در یادداشتم خوب دقت کنید. اگر وظیفه را در زمان خودش درست تشخیص دادیم و بعدا اوضاع عوض شد، نباید پشیمان شویم؛ (و مطلب قبلی ام درباره رای به احمدی نژاد در این فضاست) اما اگر وظیفه را به نحو خاصی تشخیص دادیم و بعدا فهمیدیم که همان موقع اشتباه تشخیص داده بودیم، باید اشتباه خود را بپذیریم و اصلاح کنیم. (و مطلب فعلی این را می خواهد بگوید). دقت کنید: همین الان هم با همه اشتباهاتی که آقای احمدی نژاد انجام داده اگر وضعیت ۸۸ تکرار شود من دوباره بین احمدی نژاد و موسوی مخیر شوم، قطعا دوباره به آقای احمدی نژاد رای خواهم داد. زیرا مهمترین ایرادی که به آقای احمدی نژاد گرفته می شود این است که چرا خودرای است و در موارد مختلف به قانون تمکین نمی کند. اما آقای موسوی در سال ۸۸ نشان داد که بسیار خودرای تر است که حاضر است بحران در کشور ایجاد شود و امنیت و آسایش مردم چند ماه سلب شود و آبروی نظام را به بازی بگیرد اما به قانون تمکین نکند. پس سخن من این بود که ما بین احمدی نژاد و موسوی همان زمان هم انتخاب درستی انجام دادیم و لذا وظیفه را درست تشخیص داده و از انتخابمان پشیمان نیستیم. اما اینجا شواهدی آورده ام که کسانی که با ائتلاف مخالفت کردند در تشخیص وظیفه دچار اشتباه شدند و دلایلی آورده ام که نشان دهم که اگر این تحلیل من درست باشد، عدم ائتلاف یک اشتباه بود. به تعبیر دیگر، یکبار هست که امروزه شرایط جدیدی پیش می آید که در این حالت اگر در گذشته ما به وظیفه خود عمل کرده بودیم دیگر پشیمان نمی شویم؛ اما یکبار هست که با بررسی گذشته نشان می دهیم که همان موقع اشتباه کرده بودیم. در اینجا اینکه بگوییم به وظیفه عمل کرده ایم فقط توجیه گذشته است، زیرا واقعا به وظیفه عمل نکرده ایم. در سال ۸۸، رای دادن به احمدی نژاد در مقابل موسوی اشتباه نبود، اما در سال۹۲ عدم ائتلاف اشتباه بود.
تذکر: ممکن است شما چه در سال۸۸ و چه در سال۹۲ استدلال مرا قبول نکنید اما سخن من این است که هیچ جا نخواستم مخاطبم را فریب دهم که اگر به نفعم باشد بگویم عمل به وظیفه بود و اگر به ضررم باشد بگویم باید اشتباه خود را پذیرفت. بلکه فقط نشان دادم در چه شرایطی «عمل به وظیفه» صدق می کند و در چه شرایطی «اذعان به اشتباه».
شما فقط وضعیت پیش آمده (دوره دوم احمدی نژاد با آن همه مصیبت که بر کشور وارد شد. و موضع گیری های موسوی پس از انتخابات ) را تحلیل میکنید.و نتیجه گیری میکنید که رای تان به احمدی نژاد اشتباه نبوده. در حالیکه ما از دوران ۴ سال ریاست جمهوری احتمالی موسوی و وضعیت جدید کشور در آن دوران هیچ اطلاعی نداریم .
شاید اگر شما هم به موسوی رای میدادید و ایشان رییس جمهور کشور میشد، انقلاب اسلامی در دنیا موقعیت برتری پیدا میکرد و اقتصاد کشور شکوفا تر میشد و اعتماد مردم به نظام بهتر از امروز بود.بدیهی است که در آن صورت میتوان رای شما به احمدی نژاد را اشتباه تلقی کرد.اشتباهی که شما بر انکارش اصرار می ورزید. و همین انکار توسط اصولگرایان در شکست آنها در انتخابات نقش بزرگی داشته است.
سلام علیکم
اولا این یادداشت شما ظاهرا مربوط به یکی دیگر از نوشته های من است نمی دانم چرا اینجا نوشته اید چون اصلا به آقای احمدی نژاد و موسوی ربطی ندارد. ثانیا موسوی در جریان فتنه ۸۸ نشان داد بقدری خودخواه است که حاضر است کل نظام را به خاطر لجبازیش تحویل دشمن بدهد. من که بسیار خدا را شکر می کنم که نیامد.
دوست عزیز، چه ائتلاف می شد، چه ائتلاف نمیشد، آقای روحانی رای میآورد. چون مردم از جریان الف خسته بودند و میخواستند به یک جریان جدید رای بدهند.
رای دادن به اصلح فرمان آقا است، نه یک نظر شخصی.
اگر سال ۸۴ همگی بر روی قالیباف ائتلاف میکردیم، هنوز که هنوزه هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور بود. به نظرم گاهی هم باید گفت که همه چیز را همگان دانند و نقش خدا در ربوبیت هم وجود دارد. خدا سال ۸۴ به اذهان انداخت که ائتلاف نشود و محمود رای بیاورد. سال ۸۸ به اذهان انداخت که ائتلاف کنند و با محمود رقابت نکنند. سال ۹۲ هم به اذهان انداخت که ائتلاف نشود تا حسن رای بیاورد.
در رای آوردن خاتمی، احمدی نژاد و روحانی برکاتی هست که ذهن جناحی نمیتواند درک کند.
باسلام تحلیل خوب و نسبتا جامع بود. چند نکته:
۱- اینکه نصرت جبهه حق بر انتخاب اصلح اولویت دارد و به سیره امیرالمومنین علیه السلام تمسک کرده اید دو اشکال دارد. الف)اگر برخی انتخاب اصلح را با نگاهی که دارند تنها گزینه ی محقق نصرت جبهه حق بدانند چه؟بسیاری از طرفداران آقای جلیلی از این دست بودند مخصوصا طیف جبهه پایداری!
ب)در مثال شما هم به نظرم مناقشه است. حضرت بعد از اینکه مردم از ایشان جدا شدند به دنبال احقاق حق خود بودند(به عنوان فرد اصلح) بعد که دیدند شدنی نیست از حق خود گذشتند ولی تصور آقایان اصولگرا این بود که نصرت جبهه حق با انتخاب آنها محقق می شود و واقعا به این تشخیص نرسیده بودند که آقای روحانی به احتمال زیاد رای بالایی دارد. تمسّک به نظر سنجی ها هم قصه دیگری دارد و با توجه به اختلافات آنها ممکن است کسی اعتمادش کلا سلب شود.
۲- خوب نوشته اید که عمارگونه باید شفاف سازی کرد ولی تنگ نظرانه نباید افشاگری کرد…. ولی باید اذعان کنیم که برخی از اصولگرایان به این اصل پایبند نبودند و دیگران نیز اقدام موثری برای جلوگیری از این روند غلط نداشتند. حالا فکر می کنم که وقتی آقای احمدی نژاد اسامی ای را در مناظره نام برد عکس العمل قابل توجّهی نگرفتیم حتی برخی از اصولگرایان این عمل را ستودند.
وقتی آقای هاشمی نامه ی کذایی را دو روز قبل از انتخابات ۸۸ نوشت در حوزه علمیه شعار مرگ بر او سر دادند ولی باز هم ما برخورد شایسته ای نکردیم و حتی دفاع هم کردیم غافل ازاینکه آقای هاشمی با همه اشتباهاتش در مناظره ها مورد تهاجم قرار گرفته و نتوانسته از خود دفاع کند.
حالا که آقای روحانی نامی از خاتمی یا هاشمی می برد و از آنها دفاع می کند می گوییم حذف اینها هم درست نیست خلاصه عده ای طرفدار دارند و اینها هم باید در میدان باشند! غافل از اینکه در برابر شعارها و مطالب راست دروع نسبت به این دو شخص بویژه آنچه در کیهان نوشته می شد هیچ نقدی نمی کردیم و ارسال مسلم می گرفتیم. چرا باید اینگونه باشد؟!!!
فرموده اید : از آنجا که مکرر با سوءتفاهمها مواجه میشوم …
قدری تأمل فرمائید شاید عامل سوء تفاهم ها ، از زوایایی است که در بحث خود ایجاد می کنید برای نمونه در این مقال حضرتعالی از سه زاویه متفاوت بدون چسب و سریش کافی استفاده کرده اید . یک تقابل دو جریان اصولگرا و اصلاح طلب
دو تقابل میان کاندیداهای اصولگرا سه عدم تقابل در جریان مردمی نظام که هر سه درست است ولی نمی توان به هر صورت و در هر جا از هر تقابلی استفاده نمود و انتظار داشت نتیجه ما حاوی تقابل دیگر باشد و خواننده هم سردرگم نشود .
به نظر بنده قسمت آخر بیان شما از همه صحیح تر بوده و قسمت های اول بیشتر توجیهاتی بوده که ایراداتی جدی دارد که برخی را قبل از من متذکر شده اند .
اگر قبل از آنکه ایراد را به سوء فهم افراد بگیرید به رسایی و تألیف مطالبتان توجه داشته باشید کارسازتر است زیرا ذهن دیگران در دست شما نیست ولی قلم شما در دست شماست . باید به گونه ای سازمان مقاله تنظیم شود که تا حد امکان منظور مخاطب به بهترین شکلی ادا شود. مشکلی که خود نیز متوجه آن هستید و جواب از سوال مقدر فرمودید که آن هم کافی نیست بلکه سازمان دهی مقاله اساسا دچار اشکال و موجب سوء فهم می شود.
http://baharbia.blogfa.com/post-618.aspx
یادداشت توهین آمیز فوق را که ناشی از بی دقتی در مطالعه یادداشت حقیر است مطالعه کردم. چند نکته درباره آن قابل ذکر است:
۱) معیار اینکه چه کسی و در چه مرحله ای از دین خارج شده، تصمیم امام است نه نظر شخصی ما. البته ریشه های انحراف در بسیاری از افراد از قبل وجود داشته، اما مساله من این بود که چه زمان از دین خارج شده اند؛ و این زمانی است که بر امام خروج می کنند و دعوت امام به بازگشت را قبول نمی کنند. با این معیار، از نظر شیعه بقیه کسانی هم بر امام خروج کردند و بعد از دعوت امام به ایشان برنگشتند از دین خارج شده اند. من در تعریف خوارج در مقام تمایز آنها از قاسطین و ناکثین نبوده ام.
۲) در اینکه بی تقوایی در خرج از دین نقش دارد تردیدی نیست، اما بحث بر سر این است که بی تقوایی با مولفه های معرفتی گره می خورد و من در مقام تحلیل مولفه های معرفتی واقعه بوده ام و البته توضیح داده ام که این تحلیل معرفتی آنها برای توجیه عمل خلافشان بوده است یعنی همان بی تقوایی. معیار تقوا و حق هم افراد نیستند،
۳) حضرت علی علیه السلام آدم ترسویی نبود که از ترس شمشیر خوارج حکمیت را، ولو که کاملا خلاف مصلحت اسلام باشد، بپذیرد. مهم این است که این مصلحت اسلام را باید درست شناخت. این همان جمع واقع بینی و آرمانگرایی است که محل اصلی بحث بنده بوده است و اصلا متوجه آن نشده اید. در فضای آرمانگرایی محض قطعا حضرت نباید حکمیت را می پذیرفت اما اگر آرمانگرایی با واقع بینی توام شود نتیجه اش اقدام حضرت علی علیه السلام است.
۴) بحث من مقایسه صالح مقبول و اصلح نامقبول نبوده که این بحث را در یادداشت «معیارهای غلط انتخاب اصلح» (که در همین سایت موجود است) تبیین کرده ام و نشان داده ام چرا شعار رها کردن اصلح به توهم رای آوردن صالح را قبول ندارم؛ اما بحث اینجا مقایسه موضعگیری ناظر به جبهه و موضعگیری ناظر به فرد است که موضعگیری برای حفظ جبهه بر موضعگیری ناظر به فرد قطعا ارحجیت دارد و این نظر امام عزیزمان است که مکرر می فرمود حفظ نظام اوجب واجبات است.
البته این یادداشت من نبود، توی اینترنت دیدم گفتم شما هم ببنید و جوابش رو بدید
انصافا مطلب خوبی بود و نقدهای علمی آن به مطلب شما وارد بود.
سلام برادر عزیز
شکست صفین اگر انرا شکست بنامیم از روز بیعت با امیر مومنان شروع شد روزیکه توده هاى مردم از فساد خانوادگى خلیفه سوم خسته شده بودند و تصور مى کردند با امدن على دینارهاى سرازیر شده به جیب نزدیکان خلیفه بین انها تقسیم خواهد شد انها فکر نکرده بودند که براى خارج کردن هر یک دینار از جیب مفسدان باید دینارها هزینه جانى و مالى بدهند انها فکر مى کردند فاتح خیبر بر خلاف موسى مى تواند همراه با خدایش به جنگ مفسدان رفته و انها بدون هزینه فقط از مزایاى عدالت علوى برخوردار شوند تصورى که امروز هم براى ظهور مولایمان وجود دارد و تا این تصور هست از ظهور خبرى نیست مگر سنت الهى تبدیل شود نکته بسیار ساده است عدالت با هزینه جانى و مالى مؤمنان گسترده خواهد شد نه با معجزه ولى مردم باید رشد کنند تا بر این سنت الهى واقف شوند راه رشد هم تجربه است باید بارها مدعیان راستین و دروغین عدالت گسترى بیایند و بروند تا مردم اماده پرداخت هزینه هاى گزاف براى فراگیر شدن عدل و داد در سراسر جهان شوند با درک این حقیر این شیوه حضرات معصومین و اوتاد زمان ما مثل امام و مقام معظم رهبرى براى نزدیک ساختن جامعه به جامعه مهدوى بوده است جامعه و توده هاى مردم باید درست ببینند و اگر خواستند هزینه دادن براى بسط عدالت را انتخاب کنند
در سال ٨۴ مردم خسته از اشرافیگرى بدون محاسبه هزینه ها به احمدى نژاد رأى دادند نه اصولگرایى و در ٩٢ بخش عمده اى از انان به دو دلیل پشیمان شدند اول حاشیه سازیهاى احمدى نژاد و دوم عدم مبارزه واقعى با فساد و وقوع مسایل ٣٠٠٠ میلیاردى اما فراموش نکنید گفتمان عدالت گسترى با اگاهى کامل نسبت به هزینه هایش رأى بسیار بالایى اورد پس باید قبول کرد که ملت ایران رشد کرده و بسیار جلوتر از صدر اسلام قرار گرفته است زحمات امام و رهبر و خون شهدا به بار نشسته و اگر خواص عمق این رشد را درک کرده و به جاى احساس شکست دست یارى به رهبر داده و صفوف خود را محکمتر کنند صبح نزدیک است انشأ الله
طرفداری از گفتمان عدالت گستری را فقط در کسانی که به یک نفر رای دادند منحصر کردن خطای بزرگی است. کسانی که به ایشان رای ندادند به خاطر ضعفهایی بود که در او می دیدند نه به خاطر قبول نداشتن گفتمان عدالت گستری.
I really co’lundt ask for more from this article.
سلام. ممنون. واقعا استفاده کردم. البته نکته ای که به نظرم کمی نگران کننده است، رایج شدن (یا به تعبیری مُد شدن) استفاده از تاریخ اسلام برای اثبات مدعاهای بعضاً متفاوت و حتی متناقض است. البته بنده کاملاً معتقد به عبرت آموزی از تاریخ به طور کل و تاریخ اسلام و سیره حضرات معصومین به طور ویژه هستم و اساساً عبرت نگرفتن از تاریخ خود اشتباهی بزرگ است. اما عرض بنده این است که استفاده های مکرر و بعضاً متناقض از تاریخ در پدیده ای واحد، ممکن است این موجب رویگردانی مردم از تحلیل ها و عبرت گیری ها از تاریخ شود که این اتفاقی ناخوشایند است. کما اینکه در جریان انتخابات اخیر مدام مخصوصا از طرف جریان به اصطلاح اصولگرا شاهد استفاده از تاریخ اسلام به نفع تحلیل های مختلف بودیم.
البته باز هم از تحلیل دقیق و ظریف حضرتعالی تشکر می کنم و دوباره عرض می کنم که منظور بنده فرمایشات به جای شما نبود.
ان شاءالله موفق باشید
سلام به شما
از اینکه یادداشت بنده را سراسر توهین خوانده اید، متاسفم. این را /کسانی که دو یادداشت و به ویژه این نظر شما را مطالعه کنند، راحت تر می توانند قضاوت کنند. واقعا متاسفم که کسی مثل شما این برخورد با یک متن علمی که دقیقا اشتباهات شما را نشان داده است، دارید. شما که فکر نمی کنید با این نگاه غیر علمی به نقد بنده و نگاه سطحی و مغلوط در مباحث تاریخی، بتوانید ناجی اصولگرایی بشوید. موفق باشید برادرم..
زنده و برازنده ظهور باشیم ان شاء الله
دعای گوی شما
سلام برادر امامی
از اینکه بالاخره یه بچه حزب اللهی پیدا شد که حال داشته باشه تحلیل کنه و یکی دیگه پیدا شد که حال داشته باشه اون تحلیل رو نقد کنه خیلی خوشحالم
ولی انصافا شما تو همون پاراگراف اول متنون اینقدر از مغالطه مسموم کردن چاه استفاده کردید و نوشته آقای دکتر سوزنچی رو نوشته ای «سطحی و غیر علمی» که ارزش نقد نداره دونستید که هر چقدر هم نقداتون درست و کارشناسانه باشه -که فیه تأمل-؛ دیگه ارزش کارتون رو خیلی خیلی پایین میاره و فضا رو مسموم میکنه که تو این فضا دیگه استدلال علمی و بحث منطقی خیلی مطرح نمیشه کرد
ایشالله یاد بگیریم با نقد درست و مؤدبانه فضا رو برای ادامه مباحثی که برای جامعه و بدنه حزب الله میتونه مفید باشه به وجود بیاریم
ان شاء الله
التماس دعا
salam
naghde matlabe shoma gar 598
http://www.598.ir/fa/news/142910/نقدی-بر-شبهات-مطرح-شده-درباره-خوارج-و-انتخابات-۹۲
این همان مطلبی است که آقای مجید چند سطر بالاتر مطرح کرده و بعدا به اسم امامی مجددا نکته ای اضافه کرده است و پاسخش را در چند سطر بالاتر داده ام.
آقای مجید نه، آقای محمدنوشته اند…استاد برخی که مطلب آقای امامی را نخوانده اند و فقط اسم امامی را دیده اند با این اشتباه لفظی در پاسخ شما(مجید) نویسنده آن نقد کذایی را امامی دیگری تصور کرده اند.
امام علی (ع) در قضیه سقیفه اشاره کردند که اگر من ۴۰ یار باوفا داشتم برای احقاق حقم قیام می کردم. پس می بینیم که علت قیام نکردن حضرت و سکوت ایشان بعلت نداشتن پیروان واقعی و تعداد کم آنها بود و در جایی دیگر ترس از کشته شدن حسنین رو دلیل این امر بیان کردند.
سلام استاد
حالا ما نفهمیدیم خود حضرتعالی به کی رسیدین؟؟؟
I can’t believe you’re not playing with mea-ht-t was so helpful.
سلام استاد
من فقط چند سوال داشتم:
اول آنکه اعتلاف دقیقا به چه معناست؟ و اگر بنا به اعتلاف باشد چرا انصراف نباشد؟ اگر بگوییم اعتلاف به انصراف همه منهای یکی منجر می شود تکلیف آرایی که متعلق به او بوده است چه می شود؟ آیا به سهم خواهی او به دولت آینده در صورت پیروزی نامزد اعتلاف منجر نمی شود؟ (آیا این یک زد و بند سیاسی به شمار نمی آید؟) مردمی که بدنه اصلی جامعه هستند و بی توجه به شعارهای گفتمانی صرفا به دنبال رفع نیازهای خود در نامزد محبوبشان هستند آیا واقعا به نتیجه اعتلاف پایبند می مانند؟(چه کسی یا چه منطقی این مسئله را تضمین می کند؟)
دوم آنکه آیا واقعا ما جناح اصولگرایی را جبهه حق می دانیم و جناح رو به رو را جبهه غیر حق و باطل؟ (پس تکلیف فرمایش آقا چه می شود که رأی به این هشت نامزد را رأی به نظام می دانند؟) «ولا تنازعوا و لا تفشلوا» خطاب به مومنین در مقابل مشرکین وارد شده است یا خطاب به گروهی از مومنین در مقابل گروهی دیگر از مومنین؟ اگر خواسته باشیم تنها جناح اصول گرایی را جبهه حق ببینیم تکلیف جذب حداکثری و دفع حداقلی چه میشود؟ خط قرمزهای ما برای محقق کردن این شعار حضرت آقا چه چیزهایی است؟
سوم آنکه اگر بنابه اعتلاف بود به نظر شما بهترین گزینه ای که می توانست نمایندگی کند جناح اصولگرا را چه کسی بود؟ (با توجه به اینکه ولایتی از نظر گفتمانی به هاشمی نزدیکتر است تا به دو نامزد دیگر، جلیلی هم که از ابتدا اعلام کرد مستقل آمده است و بعدها رسانه ها او را در زمره اصولگراها به ملت غالب کردند و قالیباف که خودش اعلام کرده بود اصولگرا است)
ممنون و متشکر
سلام علیکم
۱) ائتلاف به معنای اتحاد برای رسیدن به هدف مشترک است. برای ساده شدن بحث می توانید مساله را با بحث وحدت شیعه و سنی مقایسه کنید. این وحدت به معنای دست برداشتن از آرمانها و … نیست، بلکه در یک جبهه قرار گرفتن است به خاطر وجود جبهه ای دیگر، که به یک اندازه برای هردو غیرقابل قبول است. بدنه اصلی جامعه دنبال خواسته های خود هستند و ائتلاف اگر درست و عاقلانه طراحی شود می تواند آنها را در مورد خواسته هایشان اقناع کند و به همین دلیل رای خواهند داد، نه به این دلیل که به خواسته این یا آن جناح رغبت بیشتری دارند.
۲) در متن یادداشت تصریح کرده ام که: «از آنجا که مکرر با سوءتفاهمها مواجه میشوم تذکر میدهم که به هیچ وجه مقصود از این جملات، یکی دانستن جناحهای موجود با دو لشکر امام و معاویه نیست؛ خیر، جناحهای موجود، مادام که در عمل پایبند قانوناند، درون نظام و در لشکر اماماند» بلکه فقط استفاده از الگوی لشکر امام برای طراحی جبهه مشترک مدنظرم بوده است.
۳) ائتلاف لزوما به یک نفر و حذف بقیه ختم نمی شود؛ بلکه گاه با نعیین جایگاه حاصل می شود. مثلا شخصی هست که جامعه درباره او به عنوان گزینه خاصی از کابینه (مثلا معاون اول، یا مسئول سیاست خارجی یا …) نظر خیلی مثبتی دارد اما به عنوان رئیس جمهور خیر؛ در ائتلاف مثلا ممکن بود توافق شود که این ائتلاف فلانی را به عنوان این گزینه به کار خواهد گرفت. این یکی از پتانسیلهای مثبت احزاب است که رایهای حزبی را رقم می زند. اینکه حزب به کلیتش خوب است یا بد بحث پیچیده ای است که مجال دیگری می طلبد اما یکی از ابعاد مثبت احزاب این است که رای دهندگان، تصویر واضحتری از آینده دولت خواهند داشت؛ چون میدانند مهره اصلی اقتصادی این نامزد چه کسی خواهد بود و مهره سیاست خارجی آن چه کسی و … . ائتلاف می تواند این نقش حزب را در جامعه ما ایفا کند.
سوزنچی
استاد بزرگوار آیا این تحلیل با دیدن نتیجه شکست نیست که آن هم به خاطر سیصد هزار رای بوده است، ائتلاف نکردن را اشتباه دانسته اید؟ همچنین نمی توان به طور قطع و یقین گفت که ائتلاف جواب می داد. ممکن بود نتیجه همین می بود. البته باز هم نمی شود گفت پس ائتلاف نه! اما قضاوت درباره شرایط تصمیم گیری در روزهای منتهی به انتخابات هم دشوار است وقتی اخبار ضد و نقیضی منتشر می شود حتی از سوی ستاد قالیباف که قالیباف اول است.
یعنی به خاطر این مشکلات نمی توان کل یک ستاد و یک کاندید را متهم به تحلیل اشتباه و تنگ کردن دایره کرد.
مسئله اینجاست که ما باید روی گزینه اصلح ائتلاف می کردیم و همه تلاشها برای رای آوردن او خرج می شد. اصرار بر گزینه ای که اصلح نیست و انتلاف روی آن جواب نمی داد به همین دلیل بود. سال ۸۸ تمرکز بر روی گزینه اصلح توانست ما را پیروز کند.
همان طور که در مثالهای حکمیت و خوارج که آورده اید علت انحرافها و شکستها خروج از صراط عدل امام است، نه آنانکه بر بودن در این صراط اصرار ورزیدند. اگر از همان ابتدای انتخابات یا نه حتی ۸ سال پیش اتحاد اصولگرایان روی اصول و آرمانها حفظ می شد، این همه با دولت جنگ های بیهوده و تفرقه افکن ایجاد نمی شد و دولت هم به واکنشهای بی اخلاق نمی رسید الان اصولگرایان هم روی اصلح متفق القول می شدند و او را مقبول جامعه هم می نمودند.خلاصه علت شکست فقط یک ائتلاف روز آخر نبود.
دقت شود. بنده علت شکست را منحصر در عدم ائتلاف نکرده ام بلکه به عنوان یک علت مهم از آن یاد کرده ام.
تقدیم به شهردار خستگی ناپذیر حاج محمدباقر قالیباف
۱- با یک اختلاف فاحش ۱۱ میلیونی، همین ۴ سال پیش انتخابات ریاستجمهوری را بردیم اما هنوز لبخند سرور بر لب اکثریت جاری نشده بود که نامزدهای بازنده دست به فتنه زدند، تهمت تقلب زدند، لگد بر دموکراسی زدند… ما برده بودیم اما سوت و کفش را عدهای دیگر زدند، آنهم در روز عاشورا. ما چه ۲ خرداد، چه ۲۴ خرداد نشان دادیم قواعد دموکراسی را بیشتر از داعیهدارانش رعایت میکنیم، لیکن از ما مظلومتر، نظام مقتدر جمهوری اسلامی است؛ جمهوری مظلوم اسلامی! اختلاف فاحش ۱۱ میلیونی کجا، اختلاف میلیمتری ۲۵۰ هزار نفری کجا؟! فقط ۷ دهم درصد!! ما اما باز هم به منتخب ملت تبریک گفتیم. دم اصولگرایان گرم که جنبه برد و باخت دارند و وقتی میبازند، ادعای تقلب نمیکنند! اینکه حالا ۷ دهم درصد است، اگر فقط و فقط یک رای بالاتر، حکم به ریاستجمهوری روحانی میداد، ما باز هم تمکین میکردیم به قاعده بازی. جمهوری اسلامی در سوم تیر و ۲۲ خرداد هم دموکراتترین انتخابات دنیا را برگزار کرد اما همین آقای هاشمی، نه حرمت نظام را نگه داشت، نه احترام به رای اکثریت گذاشت. ما اما آن شطرنجبازی نیستیم که هنگام باخت، زیر میز بازی بزنیم.
۲- من در انتخابات، رای به باقر قالیباف دادم و همچنان معتقدم بهترین زبان سخن گفتن با مردم، کار است. از این خرسندم که نامزد مد نظرم اصول و آرمانها را وجهالمصالحه رای خود نکرد. واقعیت این است که «نه به دولت مستقر» و «نه به گفتماننمایی شعارزدهها» آنقدر برای مردم موضوعیت داشت که ترجیح دادند ۸ سال همت جهادی شهردار تهران را فدای ۲ هفته سخنوری شیخ دیپلمات کنند. من اما به نماد کار رای دادم، نه نماد اعتراض. اعتراض کار آسانی است. آنجا که روحانی گفت: «من سرهنگ نیستم»، قالیباف نیز میتوانست به سینه بکوبد و بگوید: «من هم آخوند نیستم»، لیکن رای حرام در مرام اصولگرایی نیست. با این همه انتخابات محل رجوع به رای مردم است و باید دقیق بود که درست سخن گفتن و سخن درست گفتن، تنافری با اصولگرایی ندارد. اصلا نیازی نبود که حاجباقر در مناظره سوم، اشاره به پارهای مسائل کند اما کسانی که روی رفتار و گفتار نامزدهای انتخابات، «تحلیل کارشناسانه» کردهاند، بر این باورند که شهردار تهران در تمام ایام تبلیغات بیش از آنکه با مردم عادی سخن بگوید، مشغول اثبات خود به جماعتی قلیل اما پرادعا از حزباللهیها بود! از بس بعضی دوستان به بهانههای مختلف، سیلیهای متفاوت به صورت شهردار تهران زدند که قالیباف، رای را رها کرده بود و علیالدوام در پی اثبات برادری خود بود! بعضیها از سویی بهرغم نهی رهبر، همچنان چماق ساختند از اصطلاحات بغضآلود تا از رای حزباللهی قالیباف کم کنند. از سویی همان نقدهای وارده بر مدیران کارگزارانی را بستند به نماد کار و همت جهادی تا از رای اقشار محروم حاج باقر کم کنند. از سویی برای نشانه گرفتن آرای خاکستری شهردار، جاسوس بیبیسی شدند و سیدی جلسه خصوصی را کف دست رسانههای دشمن گذاشتند. عجبا که همه این کارهای خود را از موضع گفتمان انقلاب و مقاومت و بصیرت و عدالت و … انجام دادند اما دیگر به این فکر نکردند که با زدن حاج باقر، مشغول خدمت مضاعف به رای روحانیاند!!
۳- این دوره از انتخابات برای چندمین بار ثابت کرد که اتفاقا نظرسنجیهای درست و علمی، مبنایی است تا نسبت به رای مردم، از همان قبل انتخابات، برآورد داشت. بر اساس نظرسنجیهای جامع، از همان اول هم معلوم بود که دوستان شعارزده درک درستی از معنای «سونامی» ندارند. ما اما با معیار نظرسنجی آگاهانه، تا ۱۰ روز مانده به انتخابات، علیالدوام از رای بالاتر قالیباف سخن گفتیم، لیکن با رجوع تا لحظه آخر به نظرسنجیهای درست، هشدار مکرر دادیم که خطر در کمین رای اصولگرایی نشسته است؛ همین هم شد! روحانی آرام آرام بالا آمد و آنگاه به قالیباف رسید. در فوتبال، تیمی که ۳ بر هیچ جلو است، وقتی ۳ گل میخورد و بازی مساوی میشود، بدیهیترین اتفاق این است که ناظر بر جو بازی، گل چهارم را هم بخورد و بازی را ببازد. این وسط، بصیرت بعضی دوستان مومن و حزباللهی را نگاه، که با تخریب نامزد اصولگرا، مشغول دست زدن برای گلهای حسن روحانی بودند! عقل نکردند و کنار که نرفتند هیچ، کمک کردند به تیم رقیب!
۴- در این انتخابات، هر که با هر معیار درست و تشخیص عاقلانهای، به هر کدام از این ۶ نامزد رسید و رای داد، ماجور است اما تعدادی خطا کردند و معدودی خیانت. خطا آنجا بود که در تبلیغات به نفع رای مد نظر، درشتگویی شد و برخی مرزهای اخلاقی محترم شمرده نشد. این همان خطایی است که معالاسف جزء ملزومات انتخابات شده و انگار گریزی از آن نیست. خیانت اما چه بود؟! خیانت آنجا بود که مدتها پیش از انتخابات، بهرغم تاکید فراوان بر «وحدت»، بعضیها به تکپری و تکروی پرداختند و در امتداد خلق و خوی صفر و صدی، به چند شقهشدن جریان اصولگرایی کمک کردند. خیانت آنجا بود که احترام انقلاب اسلامی، تحتالشعاع حرمت این و آن قرار گرفت. خیانت آنجا بود که «رقیب در صحنه بود» اما بعضیها از قصد رقیب را ندیدند. خیانت آنجا بود که بعضی گمان کردند تکلیف و انقلاب و گفتمان انقلاب و مالکاشتر و عمار یاسر و مقاومت و… منحصر در اصلح ایشان است و لا غیر. خیانت آنجا بود که چونان اطفال بیخرد، گوششان را گرفته بودند و مدام جیغ میزدند که انتخابات، «دوگانه سازش–مقاومت» است… و خیانت اینجاست که هنوز هم طلبکارند و گستاخ!! خیانت اینجاست که امروز «بیبیسی» با سوءاستفاده از بلاهت دیدنی دوستان، مدعی میشود که مردم فقط همان اندازه رای به فلانی، طرفدار مقاومتاند!! این آیا خیانت کمی است؟! اصلا صرفنظر از نتیجه انتخابات، این آیا جرم کوچکی است؟! لحظهای فرض کنید که ما باز هم با این دست فرمان قرار است به جای «انتخابات» وارد «امتحانات» شویم. اگر باخت به حسن روحانی قابل تحمل باشد، باخت به دشمن بیرونی قطعا غیر قابل تحمل است. لذا فریضه است که تکلیف خود را یک بار برای همیشه، مشخص کنیم با شعارزدهها. اگر فتنه از آبروی راس فتنه میکاهد و اگر انحراف از آبروی منحرفین دانهدرشت کم میکند، متاسفانه جز این نیست که رفتار و گفتار دوستان شعارزده ما بلای جان مفاهیم عالیهای نظیر اصل انقلاب و اصل مقاومت شده. آیا جلوی ایشان را نباید گرفت و باید اجازه داد همچنان جیغ بکشند و شکست را با پیروزی عوض کنند؟! نه، اشتباه نشود. انتخابات تمام شد و رفت… و من در پی مقصر نیستم! آنچه بیم آن میرود، بیم از ادامه این روند غلط و نادرست است. القصه! دوستان به جای عذرخواهی، همچنان شعار میدهند و پیامک ارسال میکنند! خیانت بزرگ این جماعت، همین است که فقط نامزد خود را «اصلح» میدانند و بیخود و بیجهت، پای بزرگان را به میان باز میکنند؛ «کجا امام و رهبر سخن از «صالح مقبول» گفتهاند؟!» سلمنا! ما کی و کجا گفتهایم نامزدمان، صالح است که حالا ببینیم مقبول است یا غیر مقبول؟! چرا تهمت میزنید؟! چرا این همه بیتقوایی میکنید؟! چرا پای مقدسات را بیهیچ دلیلی به میان میکشید؟! ما نیز مثل شما در پی اصلح بودیم و اصلحمان، درست یا نادرست با اصلح شما فرق میکند. چرا گمان میکنید فقط شما به اصلح رسیدهاید؟! چرا این همه منم منم؟! والله خندهدار است پیامکهایتان! قرآن سر نیزه کردن است پیامکهایتان! شهید محمد جهانآرا، دو دستی خونینشهر را چسبیده بود، آنگاه که شهر سقوط کرد، برداشت گفت: «بچهها! شهر سقوط کرده… پس میگیریم، مراقب باشیم ایمانمان سقوط نکند.» آری! جهانآرا خرمشهر را دو دستی تقدیم اغیار نکرده بود، لذا جمله قشنگش به دل آدم مینشیند اما پیامک شما حال آدم را بهم میزند. آیا رواست با نفهمیدن فضا، و با دست خود، شهر انتخابات را واگذار کنیم و بعد مایه از جمله زیبای شهیدان بگذاریم؟! باید به اقتضای مکان و زمان، از وصیتنامه شهدا مدد گرفت، نه هردمبیل. سالها پیش در وصیتنامه شهیدی خواندم؛ «دوستان! هر کجا کار اشتباهی کردم، آنجا سرباز امام نبودهام، اما هر کجا عمل صالحی از من سر زده است، بروید و رد پای ولیفقیه را پیدا کنید». فیالحال وقت پیامک این جمله است! بعضی دوستان اما معدود کارهای خوبشان را به گروه خود نسبت میدهند لیکن هر جا اشتباه میکنند، پای تکلیف و ولایت و مقاومت و سیدالشهدا و عاشورا و مقدسات را به میان باز میکنند! این، عینا خیانت است. در اوج نادانی و متاثر از نتیجه انتخابات پیامک میکنند؛ «علی! به مالک بگو باز هم از خیمه معاویه برگردد»! کم بهرههای از بصیرت و غافلان از خرد سیاسی، همیناند دیگر! هنوز گمان میکنند مالک به خیمه معاویه نرسیده! تو وقتی نامزد مد نظر خود را «مالک» میبینی، تحلیل سیاسیات هم همین میشود! اصولا سالهای سال است که مالک، معاویه را به درک واصل کرده و از خیمه معاویه عبور کرده و… دیگر سخن گفتن از خیمه معاویه، پایین آوردن شأن مالک است. بعضی رفقا هنوز در چند کیلومتری خیمه معاویه گیر کردهاند و هنوز مقدسات را سر نیزه میکنند؛ گمان میکنند مالک هم مثل خودشان است! نخیر، مالک با «انقلاب اسلامی» به در کاخ سفید رسیده است و با «بیداری اسلامی» در صدد زدن آخرین میخ بر تابوت نظام لیبرال دموکراسی است. این وسط پسر ابوسفیان خر کیست؟! مالک، اصل انقلاب اسلامی است، نه این و آن. این و آنی که نمیدانند انتخابات، جای هزینه کردن از مقدسات نیست، تنها کسی که نیستند «مالک اشتر علی(ع)» است. پیامک میکنند؛ «مردم دنبال مقاومت نیستند و از عاشورا، تنها و تنها اکتفا به سینهزنی میکنند»! باورم هست تمام آرایی که به صندوق انتخابات ریخته شد، آری به رای و راه نظام من جمله مقاومت بود. «مقاومت» بسی بلندبالاتر از آن است که جز «انقلاب اسلامی» نماد دیگری داشته باشد. سینه نزدن این ملت پای علم فلان گروه و بهمان جناح، چه ربطی به عاشورای سیدالشهدا(ع) دارد؟! میفهمید چه دارید میگویید؟! و چه دارید پیامک میکنید؟! صدالبته خواندن «حدیث کسا» خوب است و سفارش شده، اما وای از آن روز که بزرگان ما عافیتاندیشی پیشه کنند و بعد، به جای پاسخگویی، آدمی را حواله دهند به حدیث کسا!! این میشود حدیث نفس سیخ و کباب، نه حدیث کسای انقلاب! ظاهرا همین مانده بود که با «پیامک» به جنگ پیام بروند بعضیها. پیامک میزنند؛ «ما مکلف به تکلیف بودیم و اصلا هم پشیمان نیستیم، دیگرانی که … باید پشیمان باشند»! اولا، تکلیف و وظیفه یک چیز است، تفرقه و منیت، یک چیز دیگر. ثانیا، اشتباه کردن و بعد، مایه گذاشتن از تکلیف، کملطفی در حق تکلیف است. ثالثا، نهایت بیتقوایی این است که خیال کنیم فقط ما به تکلیف عمل کردهایم و دیگران، نه! رابعا، محاسبه نتیجه و تلاش برای برد، خود بخشی از تکلیف است.
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
یکی از ۶ نامزد مورد تایید جمهوری اسلامی، منتخب ملت شد که خود در پیامش، دست دوستی هر ۲ گروه اصولگرا و اصلاحطلب را فشرده. دوستان! این قبیل پیامکها را نخوانده دیلیت کنید. قدر مسلم، شکست خورده این انتخابات، جز دشمنان ملت ایران نیستند. همین الان هم بسیاری از اصلاحطلبان، از اصلاحطلب خواندن شیخ حسن روحانی پرهیز دارند، چرا که او را به جناح دیگر نزدیکتر میدانند تا جناح خودشان. منتخب ملت اما میتواند با بهره بردن از این «ظرفیت فراجناحی»، نیز تبریک دلی و اخلاقی سایر نامزدها، نام نیکی از خود در جمهوری اسلامی به یادگار بگذارد. شرط است که در مقام عمل، کار کند و کار و کار، بلکه از مشکلات عدیده اقتصادی مردم کم شود. ما نیز به تاسی از دیگر اصولگرایان، برای کمک به قوه مجریه از هیچ تلاشی فروگذار نخواهیم کرد. زندهباد ملت ایران، کور باد آنکه به این ملت نستوه، چشم بد دارد.
وطن امروز/ ۲۷ خرداد ۱۳۹۲
یکی از عوامل اصلی شکست، لجن مال کردن دولت و شخص احمدی نژاد توسط اصولگریان و بازی کردن به نفع فتنه گر بزرگ بود؛جماعت اصولگرا حتی به نصیحت های آقا هم در این زمینه توجهی از خود نشان ندادند.
جناب استاد متاسفانه شما هم به سان سیاست بازان گروه گرا این عامل مهم را در تحلیلتان فاکتور گرفته اید که اگر این قبیل تحلیلها مبنا قرار گیرد ریاست جمهوری که به جای خود، تصاحب اکثریت مجلس هم باید به لقایش سپرده شود. “الخیر فی ما وقع”
سلام علیکم
بابت تحلیل که فرمودید تشکر استفاده کردیم.
+ابتدا از طولانی بودن مطلبم عذر میخوام.شاید بعد از خواندن نظرم فکر کنید دارم تعصبی برخورد میکنم اما بعد برخورد با مطلبتان تصمیم گرفتم به دنبال یافتن حرف حق باشم.
اول اینکه با بعضی قسمت ها که اصلا مشکلی نیست موافق هستیم در اینکه “اگر وظیفه را به نحو خاصی تشخیص دادیم و بعدا فهمیدیم که همان موقع اشتباه تشخیص داده بودیم، باید اشتباه خود را بپذیریم و اصلاح کنیم.”و…
اما با توجه به تحلیلتان و مطالبی که عنوان فرمودیدعلاوه بر کل جریان اصولگرایی بیشتر به گروهی که به اصلح پرداخته بودند ایراد وارد دانسته اید (البته از نظر بنده)مانند:
*یکی از ریشههای این تحلیل غلط آن است که بسیاری از نخبگانِ (و بهتبع آن، بدنهی) جریان اصولگرا متوجه نیستند که وظیفه نصرت جبهه حق بالاتر از حمایت از نامزد اصلح است.
*متاسفانه عدم درک این حقیقت، چند سالی است مانند موریانه به جان جریان اصولگرایی افتاده است، و این همان است که اشاره شد که برخی نمیتوانند بین آرمانگرایی و واقعبینی جمع کنند؛ و به بهانه آرمانگرایی، واقعیات را نادیده میگیرند و در شرایط امام علی (ع)، شعارهای امام حسین (ع) را سر میدهند.
*تاسفبارتر اینکه برخی این کارها را به اسم «حفظ مرزهای نظام» و «نگهداشتن خط» انجام میدهند!
واقعا برایم سوال پیش آمد که آیا اگر واقعا و برفرض ، جریانی (درشرایط فعلی به اصطلاح اصولگرایان)مبنای خود را هدایت مردم به سمت تشکیل دولت و جامعه اسلامی گذاشته باشند چرا نباید به سمت چیزی که برتر است و مصداق عینی تری را از اسلام به نمایش خواهد گذاشت مردم را سوق دهیم؟در اینکه اگر ائتلافی میشد شاید، تاکید میکنم شاید و به احتمال ضعیف ،اندکی تغییر در محاسبات فعلی اتفاق می افتاد موافقم اما بحث درون گفتمانیمان این است که اگر بخواهیم منطقی بحث کنیم، چه کسی وبا چه استدلالی به نفع چه کسی باید کنار میرفت وائتلافی صورت میگرفت؟(این روزها فقط یک حریان را می کوبند که چرا اهل ائتلاف نیست و دنبال خالص سازی ایست و…(البته علاوه بر توهین هایی که شایسته درون جریان اصولگرایی نیست واین شاید خود دلیل دیگری بر صالح بودنشان باشد!!!))
اما هیچ کس جواب نمیدهد که چرا به تعابیر این روزها صالح به نفع اصلح کنار نمیرود؟
وچرا بعد از این همه گذشت از اسلام و انقلاب هنوز هم به دنبال یک اسلام تشریفاتی یا نمیدانم از چه تعبیری استفاده کنم یک اسلامی که صرفا اسمش اسلام است و کسی عینیتش را با وجودش احساس نکرده است هستیم…وتبعاتی هم که این روزها جامعه به آن دچار است از دوری همین اسلام ناب است…
*و اگر امکان دارد لطفا واضح تر منظورتان را از جمع آرمانگرایی و واقع گرایی در شرایط فعلی بیان کنید.
با تشکر قبلی
سلام علیکم. معلوم نیست شخص خاصی را که شما اصلح می دانید، بنده هم اصلح بدانم. به تعبیر ساده تر، بحث بنده این بود که اصولگرایان چند نامزد آوردند که از نظر پیروان هر نامزد، نامزدشان اصلح بوده است. چنانکه در یکی از یادداشتهایی که از باب نمونه، یکی از طرفداران آقای قالیباف در همین صفحه گذاشته اند این مساله واضح است؛ یعنی فردی را که شما صالح می دانید، فرد دیگری اصلح می داند و من تلاشم این بود که نگاه جبهه ای را در هر دو گروه تقویت کنم. توجه کنید که انتخابات تمام شده و من این سخنان را می گویم. در مقام مذمت کردن و تاسف بر گذشته هم نیستم بلکه در مقام عبرت آموزی هستم که برای آینده چه کنیم. تمام حرف من این است که باید در مسیر آرمانگرایی (که باید باشد) واقعیات را هم ببینیم و طوری رفتار کنیم که بیشترین نتیجه ممکن حاصل شود، نه اینکه مرتب بین خودمان خط کشی کنیم و همه را کنار بزنیم. این حرف من خطاب به همه نامزدها و همه پیروانشان است، هرچند چون این رفتار در یک گروه بارزتر بوده، نگاهها بیشتر به سمت آن گروه متوجه می شود. مساله اصلی مورد نظر من، تقویت نگاه جبهه ای (به جای نگاه فردی) است که آرمانگرایی را با ملاحظات واقع بینانه توام می کند و درصدد است، آرمان خود را تا حد امکان محقق کند، نه اینکه رفتاری داشته باشد که حداقل آرمان وی نیز حاصل نشود.
I never thought I would find such an everyday topic so enltarlhing!
با سلام
مطلب خیلی خوبی بود، اما چرا اینقدر دیر همه به یاد روشنگری افتادن.
این حرفا ده روز قبل انتخابات کجا بود؟
آن موقع فضا متشنج بود. هرکس حرف ائتلاف و اتحاد می زد سریع متهم به بیرون کردن یکی به نفع دیگری می شد. برخی این حرفها را زدند اما چه برخوردی شد؟ همین الان که من این حرفها را می زنم ببینید چه تحلیلهایی ارائه می شود. من در مقام عبرت گیری هستم و باز بسیاری حرفهای مرا به دعوای صالح و اصلح تفسیر می کنند. در پاسخ آقا یا خانم «مقیم» نکاتی را توضیح داده ام.
پاسخ زیبای یک طلبه را به سخنان آقای سوزنچی را در آدرس ذیل هم ببینید.
http://www.598.ir/fa/news/142910/%D9%86%D9%82%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%B4%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AC-%D9%88-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%AA-92
سلام علیکم. من نویسنده مذکور را نمی شناسم. اما بعید می دانم یک طلبه باشد. تصویری هم که در همین آدرس از ایشان گذاشته، تصویر ملبس نیست. علاوه بر این، یک طلبه این اندازه متکبر نمی شود و این اندازه براحتی به مخاطبش توهین نمی کند. فقط از باب نمونه جملات ابتدا و انتهای یادداشت ایشان را می آورم ببینید این جملات یک طلبه است؟
“وشته آقای سوزنچی صرفنظر از اینکه دستمایه ضد انقلاب و برخی افراد بدسلیقه در افترای خارجیگری به بدنه ارزشی گفتمان ناب انقلاب اسلامی می شود، کاری سطحی بوده، ارزش علمی و نقد ندارد”
“ضعف اطلاعات تاریخی یا تحلیل زدگی، سبب ارائه تصویری غلط از تاریخ با تحلیل های سر هم بندی در این نوشته شده است و سزاوار نیست که کسی با این سطح مغلوط و مغشوش از اطلاعات و تحلیل، خود را در مقام پاسخ دهنده به شبهات حزب الله برآید”
البته بنده در متن مقاله تاکید کرده ام که تحلیل من یک تحلیل است که می تواند اشتباه باشد و ادعای ارزش علمی و … نکرده ام؛ اما طلبه ای که تحلیل می نویسد علاوه بر ادب علمی، لازم است در موضوع مورد مطالعه خود تحقیق کافی داشته باشد. آیا کسی که در یک سطر مطلبی می نویسد که مقدمه اش نتیجه اش را رد می کند، طلبه است؟ به این جمله ایشان دقت کنید: “مسلماً نمی توان سران خوارج را افرادی حقجو و تنها گرفتار شبهه و اشتباه محاسباتی دانست؛ مثلاً اهل بیت ابن ملجم را «أشقَی الآخِرین» نامیده اند؛ لذا فرمایش امیرالمومنین در اینکه پس از من با خوارج نجنگید زیرا آنان طالب حق، اما شبهه زده اند به معنای این است که، آن گروه کمتر از ده نفری که از خوارج باقیمانده بودند طالب حق اما خاطی بودند وگرنه نمی توان اشقی الاخرین را یک آدم شبهه زده دانست. بلکه باید او را بی تقواترین دانست.” سوال ساده این است که آیا ابن ملجم یکی از آن ده نفری بود که زنده ماند یا خیر؟
حسین جان سلام و ارادت
من در خصوص مقاله شما نظری ندارم بالاخره نظر شخص شخیص جنابعالی است اگر چه بنده با بعضی از موارد مطروحه مخالفم اما یک جمله آن سخت اشتباه و خطا است ( خود آنها می دانند رای اصلاح طلب ها در بدنه مردم چه اندازه پایین است ) برادر انصافا اینگونه نیست و با یک گردش در میان مردم و طبقات مختلف به صدق ادعای من پی می بری یقین داشته باش اگر اجازه می دادند سید محمد خاتمی یا هاشمی رفسنجانی در انتخابات حاضر می شدند در یک رقابت سالم بدون شک حد اقل بیش از ۷۰ درصد آرا را کسب می کردند و نظر سنجی خیلی محرمانه بعضی از نهادهای دولتی هم این را نشان می داد و تمامی اصلاح طلب ها قبل از انتخابات به پیروزی در یک رقابت سالم و بدون حاشیه ها و دخالت ها ی امنیتی (خوشبختانه مانند انتخابات امسال) با توجه به رای بالای مردم علاقمند به اصلاحات و اکثریت خاموش خسته از ۸ سال ناکارامدی و شعار و فریب و تزویر و دروغ یقین داشتند
بهر حال انتساب خود انها می دانند …اشتباه و غلط است
اگر می نوشتی من به این باورم و منتسب به اصلاح طلب ها نمی کردی بهتر بود نظر اشتباه بود اما دخلی به مقوله انصاف نداشت
در ضمن فکر می کنم( که اکثر مردم هم به این باورند ) که رای مردم بیشتر از انکه به شخص روحانی باشد رای به عقبه روحانی یعنی سران اصلاح طلبان هاشمی و خاتمی بود تمامی شعارها و برنامه های روحانی مورد تایید اصلاح طلبان بودو اگر سازماندهی بسیار عالی اصلاح طلبان در سراسر کشور برای حمایت از روحانی نبود محال بود ایشان به این پیروزی برسد امری که خود ایشان بارها و بارها اذعان کرده و صریحا پس از انصراف دکتر عارف گفته که با افتخار ردای اصلاح طلبی را در کنار ردای اعتدای می پوشد و تشکر ها و تقدیر های مکرر ایشان از نقش هاشمی و خاتمی در این توفیق ها نشانگر این موضوع است برای یک تحلیل واقعی و منصفانه باید به همه جوانب موضوع بدون تعصب نگاه کرد
نگاه تعصبی آفت اظهار نظر منصفانه است
باور کردن و اعتراف به شکست اصول گرایان که علل مختلف دارد و اینجا از حوصله خارج است همانطور که بعضی از عقلای اصول گرایی ماننددکتر کاظم جلالی خودمان عنوان کرد بسیار برای مردم اخلاقی تر و ارزشمند تر است تا اینکه مانند بعضی تحلیلگران غیر منصف مانند شریعتمداری کیهان و دکتر کوجک زاده مجلس و برو جردی کمیسیون امنیت ملی آسمان را به ریسمان بافته و با تحلیهای آبکی شعور مردم را به بازی بگیرند تحلیل هایی که مرغ پخته را به خنده می اندازد البته بنده حقیر فقیر سراپا تقصیر منصفانه شما را در زمره عقلای اصول گرا می دانم و تحلیل های ارزشمند شما را قابل استفاده
حسین جان با انصاف و ادب و علاقه ای که در شما سراغ دارم متواضعانه پیشنهاد می کنم کمی وسعت دید و مطالعه خود را گسترش بدهید و با خود اصلاح طلبها از نزدیک مواجهه و مصاحبت داشته باشید مطمن هستم در مقالات اینده متقن تر و مستدل تر خواهید نوشت به حمدالله مخاطبان گسترده شما در سایت های مختلف که مسوولیت شما را سنگین تر هم می کند لیاقت خواندن مطالب عالی تری نسبت به این مطلب را دارند حضرت مولانا می فرماید تا به چشمت داشتی شیشه ای کبود زان سبب دنیا کبودت می نمود
البته در خصوص اصلاح طلب ها نیز بنده شخصا دهها و صدها نقد نسبت به آنان و ضعف ها و آسیب ها و عملکرد انان دارم و آنان و هیچ جناحی را فارغ از ایراد و انتقاد نمی دانم بهر حال سیاه و سفید دیدن در عالم سیاست اشتباه است و باور دارم که الیمین و الیسار مضله الطریق الوسطی هی الجاده
حسین جان زیاده جسارت است دوست دارم و شدیدا ملتمس دعا که ان شاالله العزیز همه عاقبت بخیر شویم
یا علی مدد علیرضا امیرپور
سلام علیکم
ضمن تشکر از شما. نکته ای را در یادداشتم بود که به نظرم به آن توجه نکرده اید: از نظر بنده بدنه اصلی مردم نه در این جناحند نه در آن جناح؛ و خطای بزرگی است که رای مردم به نامزد خود را رای به جناح خود بدانیم. اینکه آقای خاتمی چه میزان رای دارد غیر از این است که اصلاح طلبی چه میزان رای دارد. اگر ملاک جریان اصلاح طلبی باشد، برای این جریان، عارف یک گزینه واقعی است، یعنی رایهای عارف (اگر می ماند) رای به جناح اصلاح طلبی بود اما رایهای آقای خاتمی قطعا فقط رای جناحی نبوده و نیست؛ خصوصیات متعدد ایشان هم به لحاظ اخلاقی (مانند تواضع و صمیمی بودن) و هم به لحاظ اجتماعی (مانندروحانی سید خوش تیپ بودن) و … قطعا در جذب آراء توسط ایشان نقش داشته و دارد. فکر نمی کنم خود عقلای اصلاح طلبها هم (لااقل در محافل خصوصی خود) تمام رایهای ایشان را رای به اصلاح طلبها بدانند؛ لذا گفتم خودشان هم می دانند.
نکته دیگر اینکه مواظب باشیم در تشخیص اینکه مردم چه کسانی اند اشتباه نکنیم. مردم کسانی نیستند که دور و بر ما هستند. هرکدام از ما به دلیل شغل و سبک زندگیمان کسانی را بیشتر در دور و بر خود مشاهده می کنیم و اگر گمان کنیم همین مشاهده برای قضاوت درباره اینکه مردم چگونه می اندیشند کافی است اشتباه کرده ایم. من از باب نمونه مطلب زیر را در تحلیل نحوه رای مردم مصیبتر از اغلب تحلیلها می دانم هرچند که اختلاف نظرهایی با آن دارم اما به نظرم واقع بینانه تر از بقیه است
http://jahannews.com/vdcirwarqt1a3y2.cbct.html
تاکید می کنم گذاشتن این لینک به معنای قبول تمام تحلیلها و نظرات نویسنده آن نیست.
مجددا از شما به خاطر تذکراتتان متشکرم. سوزنچی
بسم الله
با سلام
شما در پست های قبلی نظرتان را راجع به اصلح و صالح مقبول گفته اید :
۴)صالح مقبول یا اصلح نامقبول؟
اینکه ما شخصی را برتر میدانیم اما رای نمیآورد، پس ما هم به او رای نمیدهیم، آیا استدلال قابل قبولی است؟ به نظر میرسد این استدلال میتواند استدلال صحیحی باشد، اگر دو شرط را داشته باشد (و چون غالبا این دو شرط را ندارد، به نظر من غالبا استدلال معتبری نیست).
شرط اول این است که بهقدری به زمان انتخابات نزدیک شده باشیم که احتمال تغییر آراء را ندهیم. انتخابات واقعهای است که آراء افراد تا روز انتخابات عوض میشود؛ مخصوصا در انتخاباتی مثل امسال که فضای تحلیل و عقلانیت بر فضای دوقطبی و احساسی غلبه دارد و بسیاری از افراد هنوز تصمیمشان نهایی نشده است. لذا تا زمانی که وضعیت این گونه است، باید همان اصلح را مطرح کرد و از او دفاع نمود؛ خصوصا که گاه در همان روزهای آخر چرخشهای شدیدی در آراء ممکن است پدید آید.
شرط دوم این است که آمار ما آمار مطمئنی باشد؛ که غالبا نیست. بسیاری از آمارهایی که این ایام منتشر میشود آمارهای جانبدارانه است، نه حاکی از وضعیت واقعی جامعه. البته گاه به خاطر دوقطبی شدن فضا یا مولفههای دیگر، وضعیت به گونهای درمیآید که آدمی یقین میکند نامزد مورد نظرش رایی ندارد. اینجاست که مدل تصمیمگیری به مدل دفع افسد به فاسد تبدیل میشود، یعنی به کسی رای میدهد که با رای آوردن وی، لااقل کسی که ضررش را بیشتر میداند روی کار نیاید. اما چنانکه اشاره شد، رسیدن به چنین یقینی بسیار بعید است و انسان باید دقت کند که فریب جو اجتماعی را نخورد، چرا که بسیار می شود که افراد مختلفی (از طرفداران فرد «صالح» گرفته تا مخالفان فرد «اصلح») درصدد برمیآیند که به لحاظ اجتماعی القا کنند که فرد «اصلح» رای نمیآورد تا با همین تلقی حامیان وی را بپراکنند.
آیا برای طرفداران جلیلی وضعیت دقیقا همین نبود؟
چون روشن نشده بود که خطری وجود دارد به کاندیدای خودشان رای دادند. نقد برای چیست؟
با آرزوی توفیق
سلام علیکم. چنانکه هم در متن یادداشت و هم در پاسخ کامنتهای قبلی هم مکرر تاکید کرده ام بحث من در این یادداشت، بحث صالح و اصلح نیست، بلکه بحث نگاه فردی و نگاه جبهه ای است. من درباره اشتباهی که در جبهه اصولگرایی رخ داد سخن می گویم، که نامزدهای این جبهه باید ائتلاف می کردند که نکردند؛ وگرنه به لحاظ تصمیم گیری فردی (اینکه من در این وضعیت به چه کسی رای بدهم) همان بحثها که درباره صالح و اصلح داشتم همچنان پابرجاست. تنها نکته ای که به آن بحثم اضافه شد این بود که اگر هم شخصی را اصلح نمی دانیم، برای اینکه اصلح مورد نظرمان رای بیاورد وی را تخریب نکنیم (تحلیلهایی مانند: چرا به فلانی رای نمی دهم).
اگر خوب دقت کنید نقد اصلی من ناظر به طرفداران عادی نامزدهای اصولگرا نبود که آنها در این فضای گیج کننده بهتر از این نمی توانستند رفتار کنند و به وظیفه خود عمل کردند و حرجی هم بر ایشان نیست؛ بلکه اولا نقدی بود به خود نامزدها (و اطرافیان تاثیرگذارشان) که نفهمیدند حفظ جبهه مهمتر از دعوای صالح و اصلح است؛ و ثانیا به آن دسته از طرفداران اینها که بر این اختلاف و شکاف اصرار می ورزیدند و به خیال خود با نقد صالح می خواستند راه را برای اصلح هموار کنند؛ و چون احتمال می دادم که آنها به این رفتار خامشان ادامه دهند و به بهانه شفاف سازی مرزها و ناب سازی آدمها، هرکسی را با کوچکترین اشتباهی از قافله اصولگرایی جدا کنند، این یادداشت را نوشتم؛ و به نظرم در این احتمال دادن حق داشته ام: وقتی درباره کسی چون حقیر، که هیچ بهانه ای مانند ساکت فتنه و … به او نمی چسبد، به بهانه نقد این یادداشت، چنان توهین آمیز مطلب منتشر می کنند در مورد دیگران چه خواند کرد؟
ضمنا دقت کنید: من از اشتباهی سخن گفتم که در جبهه اصولگرایی رخ داد و خود من هم در آن جبهه هستم. «من» از اشتباه «ما» سخن گفتم، نه از اشتباه «دیگران»؛ و سخنم این بود که محل اشتباه خود را درست بشناسیم تا تکرار نشود، نه اینکه من هیچ اشتباهی نکرده ام و فقط دیگران اشتباه کرده اند.
با سلام و عرض ارادت و تشکر بابت یاداشتی که مرقوم فرموده اید. به نظرم نکات دقیقی فرموده اید اما بعد مطالعه یادداشت حضرت عالی یک نکته برایم سوال شد؛ اینکه شاید در اکثر مواقع، مصلحت جریان حق اقتضا کند که بر سر یک صالح مقبول و یا حتی مقبول نه چندان صالح، اجماع کنیم سوال این است پس چه زمانی باید به دنبال اصلح باشیم شاید از مطلبی که مرقوم فرموده اید این گونه برداشت شود که اساسا برای جلوگیری از شکست و تفرقه در میان اصحاب حق همواره باید به دنبال مقبول ها رفت چون غیر مقبول ها اگر چه اصلح هم باشند اما در نهایت موجب ضعف جریان حق می شوند.
نمی دانم نظرتان در این باره در سوال و جواب های مفصل گذشته هست یا نه اگر هست ارجاع دهید ممنون و التماس دعا
سلام علیکم
نکته اصلی جمع آرمانگرایی و واقع بینی است. یعنی باید دنبال آرمانها باشیم اما با در نظر گرفتن واقعیتها و ظرفیتهای وافعی، نه غیرواقع بینانه. نکته دوم در پاسخ شما توجه به اثرگذاری اجتماعی در شکل گیری آراء است. یعنی اینکه نامقبول را مقبول کنیم، خودش یک فرایندی است که باید مورد توجه قرار گیرد. مصاحبه ای که در پاسخ به دو کامنت قبل معرفی کرده ام مقصود از اینکه چگونه می توان نامقبول را مقبول کرد توضیح می دهد ولو که البته با تمام محتوای آن مصاحبه موافق نیستم خصوصا اینکه هدف نباید وسیله را توجیه کند؛ اما متاسفانه گاهی برخی از دوستان ما بیش از آنکه در مقبول کردن نامقبولها تلاش کنند تمام همت خود را صرف نامقبول کردن بقیه صرف می کنند و برای معرفی اصلح مورد نظر خود نیز دچار توهم می شوند. مثلا به نظرم فیلم اول آقای دکتر جلیلی، اثری در بالا بردن مقبولیت ایشان نداشت اگر نگوییم که اثر ریزشی در رای ایشان داشت! و اینکه به بهانه آزادسازی ظرفیتها، معدود موقعیتهای خاص خود را این گونه فرصت سوزی کنیم، نشان دهنده دچار توهم شدن در راه رسیدن به آرمانهاست، که خلاف واقع بینی است. و من به این مولفه ها هشدار می دهم. التماس دعا.
Thank you so much for this ariclte, it saved me time!
سلام علیکم
نظری نسبتا طولانی را ذیل این مطلب(در وبلاگتان: “در مسیر”) نوشتم ملاحظه بفرمایید جون خیلی وقته نوشتم دیدم هنوز تایید نکرده اید…
التماس دعا
سلام علیکم. وبلاگم مشکلی داشت که تایید مطالب ارسالی را دچار مشکل کرده بود و اخیرا رفع شده و در همانجا تایید شد
سلام لطفا با کنایه حرف نزنید یا شما قالیباف را اصلح می دانید یا نمی دانید اگر نمی دانید پس چرا باید به او رای دهیم؟ اگر هم اصلح می دانید دیگر چرا خودتان امدید بحث صالح مقبول واصلح غیرمقبول را مطرح کردید؟ در حالی که مطمئنم خود شما هم اورا اصلح نمی دانید. ایشان(اقای قالیباف) با افتخار خود را تکنوکرات می خوانند در حالی که امام خامنه ای در سخنان خود در مشهد صریحا این تفکر را نقد و رد کرد ایا شما که داعیه دار ولایتید همین را دلیل بر ناکار امدی ایشان نمی دانید؟ شما گفتید باید اصل انقلاب را حفظ کنیم نه یک فرد را و نباید دوستان اصول گرا دست به نقد بزنند پس چرا رهبر انقلاب صریحا تکنوکراتی را نقد کرد؟ ایا نقد افراد برای پیروزی گفتمان حق اشکال دارد؟ ما هم معتقد به حفظ انقلاب بودیم اما معتقدیم که انقلاب را با اسلام امریکایی و تکنوکراتی نمی شود حفظ کرد درست مانند انقلاب مصر که می بینیم حال و روز او را و هم معتقد به اعتلاف بودیم اما نه اعتلافی که در ان اصلح حذف شود.
سلام علیکم. اصلح یک مفهوم مقایسه ای است که با مولفه های مختلف سنجیده می شود. گرایشهای تکنوکراتی آقای قالیباف یکی از نقطه ضعفهای ایشان است همان گونه که عدم توان مدیریتی آقای جلیلی هم یکی از نقطه ضعفهای ایشان بود و اگر مقام معظم رهبری در برخی سخنرانیهای خود به تکنوکراتها انتقاد کردند (که کردند) در برخی سخنرانیهای دیگر در همین ایام بر لزوم اینکه رئیس جمهور باید توان مدیریتی قوی داشته باشد هم تاکید کردند. مواجهه گزینشی با فرمایشات رهبری خلاف ولایتمداری است.
ضمنا ائتلاف صحیح است نه اعتلاف. و ائتلافی که اصلح در آن حذف نشود یعنی عدم ائتلاف؛ زیرا هرکسی نامزد خود را اصلح می داند. در همین کامنتها کامنتی از یکی از طرفداران آقای قالیباف آمده بخوانید و ببینید نظر ایشان چیست؟ اگر هرکسی بگوید نامزد من اصلح است و در ائتلاف نباید حذف شود، ائتلاف چه معنایی دارد؟
به نام خدا
برادر عزیز جناب آقای سوزنچی از نوشته روشنگرانه تان بسیار ممنون… در ضمن در قبال آن نقدی عجیب و غریب و تندروانه ای که در http://www.598.ir/fa/news/142910/نقدی-بر-شبهات-مطرح-شده-درباره-خوارج-و-انتخابات-
آمده است از صمیم قلب اظهار تاسف می کنم… نمی دانم این گفتمان کی قرار است روی اعتدال را ببیند
با تقدیم احترام
م.م
سلام میشود دلیل خود را مبنی بر ((عدم توان مدیریتی آقای جلیلی)) بیان کنید؟
سلام استاد این متن را در یک وبلاگی خواندم خیلی برایم جالب بود خواستم نظرتان را بدانم.
((روز دوشنبه ۳ تیرماه ۱۳۹۲ در یکی از هتل های پنج ستاره تهران مراسمی در تجلیل از عارف توسط اصلاح طلبان برگزار شد که این برنامه چند میهمان ویژه داشت. از فتنه گران تا سردار طلایی عزیز میهمان این برنامه بودند. برایم جالب بود که ((یار غار قالیباف و نماینده خاص او))، همنشین عنصر هتاک و منافقی چون نوری زاد می شود!
خوشحالم که به قالیباف رای ندادم و بیشتر از آن خوشحالم که او رای نیاورد.. قرار بود قالیباف رییس جمهور شود و اصلاح طلبان و اصولگرایان معتدل! گرد او جمع شوند، حال یکی دیگر رییس جمهور شده و قالیباف و اصولگرایان معتدل! دور او حلقه زده اند. آیا فرقی کرده؟ در هر صورت شما عزیزان به سهم تان رسیده اید!))
ایا باز هم تنها اشکال قالیباف را تکنوکراسی او میدانید؟
من تنها اشکال آقای قالیباف را تمایلات وی به تکنوکراسی نمی دانم، اما دلیل شما را هم منطقی نمی دانم. حتی اگر رفتار آقای طلایی غلط باشد، آیا غلط هرکس را به حساب خودش میگذارند یا به حساب دیگران؟ آیا آقای طلایی به نمایندگی از قالیباف در آن جلسه حضور داشت یا به عنوان خودش؟ این گونه استدلالها ریشه در حب و بغض دارد نه در بررسی منطقی؟
با عرض سلام خدمت استاد
میدانم بنده خیلی دیر به معرکه رسیدم
ولی خواستم بابت روشنگریتان تشکر کنم و اینکه واقعا مطلب به سردر گمی من کمک کرد.
عرض بعدی اینکه ،علارقم آنکه تحلیل ناب و روشنی هست اما گمانم اینست که تحلیل مقدار بیشتری فلسفیست تا جامعه شناختی ، یا بعبارتی بیشتر نظری و تئوریک به قضیه نگاه شده تا واقع گرایانه،
آسیب شناسی که در اینجا بیان شد از نظر حقیر، در واقع به خود دموکراسی و در واقع ساختار باز میگردد نه متن جامعه و افراد .
باید در نظر گرفت که در واقع در ذات دموکراسی چنین تخریب گری نسبت به رقیب انتخاباتی وجود دارد ،و هرقدر هم که جامعه اخلاقی باشد لازمه بالا کشیده شدن در این سیستم با توجه به محدودیت های انتخاباتی برخ کشیدن توانایی های خود و کوچک کردن رقیب است، مدل او نه و من آری نتیجه دیگری هم جز این ندارد، و دقیقا همانطور که فرمودید نتیجه نهایی این تخریب اینبار بنفع رقیب رقم خورد ،در حالی که همین تخریب در سال ۸۸ روی سکه را بسمت اصولگرایان گرداند
ولی در کل این جریان نا مطمئن بودن این مدل حکومتی را نشان میدهد
با عرض پوزش بابت پرگویی و تشکر از محضرتان
باعرض سلام وتشکربابت مطلبی که هرچنددیر ولی باید بهش پرداخته شود تادراینده دچاراشتباه یا بی بصیریتی نشویم .دقیقا مشکل ما درانتخاب اصلح همین بی بصیرتی است نگوئید شعاراست ، اگراتفاقا برخلاف دوستی که انتقادبه تکرارتاریخ وتشابه تاریخی برخی حوادث داشته ،عرض می کنم که اگرتقوای لازم باشد واگرهدف رضای الهی باشد وتاریخ اسلام وسبک وروش ائمه معصوم علیهم السلام رادرمقاطع مختلف درحد شناخت ومعرفت داشته باشیم واگرملاک ماحق باشد وانتخاب افرادبرهمین ملاک باشد نه مسائل ومشکلات روزمره مادی واگرسطح نگرنباشیم وافرادرابه ظاهروشعارهای ظاهری قضاوت نکنیم وهمه این اگرها …. باعث می شود ما درزمان خاص وبااهمیت، وظیفه خودرابشناسیم وافراد واحوال پیرامون خودرابشناسیم وآنچه حق است راازباطل تشخیص دهیم وکمتراشتباه کنیم . دوران مولاامیرالمؤمنین علیه السلام دقیقا مشکل همین بوده …چراچندسالی است که آقا، ندای ” این عمار” سرمی دهند ؟ وقتی خواص ما دچاردنیازدگی وعوام ما دچارجهل ونادانی وبی بصیرتی شوند باید منتظر فتنه های کوچک وبزرگ باشیم ودچاراشتباهات جبران ناپذیر .
ممنون
یاعلی التماس دعا
سکوت امیرالمومنین پس از آن بود که مسئله خلافت استقرار پیدا کرد (نه قبل از آن) …. حتی رایت راجعه الناس قد رجعت یرید محو الاسلام… و امیرالمومنین وارد میدان در همه قضایای مهم اجتماعی…
انسان ۲۵۰ ساله
تفاوت سکوت و ائتلاف پرواضح است. اما اگر در آن زمان بودیم باز هم باید قائل میشدیم که قبل از استقرار خلافت هم امیرالمومنین باید سکوت میکرد؟؟!!
استشهاد بنده به سکوت امیرالمومنین برای بحث کلان «تقدم نصرت جبهه حق» بود نه برای خاص ائتلاف چند نفر.
ضمنا منظور من از ائتلاف، چنانکه هم مقطع زمانی نوشته حقیر نشان می دهد و هم مثالهایم تاحدودی آن را منعکس می کند، ائتلاف کاندیداها نبوده و نیست. بلکه ائتلاف طرفداران جبهه حق است که وقتی حریف واحدی دارند همدیگر را نزنند. در عبارت تصریح کرده ام که منظورم بنده حزب اللهی هاست نه نامزدها:
“مولفهای که حتما در این مساله موثر بوده، عدم ائتلاف و وحدت بین اصولگرایان است؛ چیزی که یکی از ریشههای اصلی آن، عدم توانایی جمع بین واقعبینی و آرمانگرایی است؛ و اگر بدنه حزباللهی جامعه نتواند بر این ضعف خود غلبه کند، باید منتظر شکستهای بعدی باشد”