بسم الله الرحمن الرحیم
ضمن تبریک عید غدیر بر تمامی مسلمانان و آزادگان عالم و محبان امیرالمومنین علیه السلام، و تسلیت به مناسبت فاجعه دردناک و شهادت گونه حاجیان در منا، دست دادن اتفاقی آقای ظریف با اوباما، و استناد برخی افراد برای توجیه این واقعه بر اساس حدیثی از حضرت علی علیه السلام، بهانه ای شد برای نگارش یادداشتی در تحلیل دینی مساله مدارا با دشمن و چگونگی استفاده فراجناحی و واقع بینانه از ادبیات دینی در خصوص مسائل اجتماعی.
بسم الله الرحمن الرحیم
از زمانی که مذاکرات رسمی دولتمردان ایران و آمریکا در موضوع هستهای آغاز شد، سوالی در جامعه جدی شد که بالاخره با دشمن باید مدارا کرد یا نه؟ این سوال به فراخور اموری که در این ایام رخ داد فراز و فرود یافته اما از اهمیتش کاسته نشده است و اخیرا دست دادن اتفاقی آقای ظریف و آقای اوباما در راهروهای سازمان ملل، این بحث را وارد فاز جدیدی کرد. در ابتدا تذکر این نکته را لازم میدانم که منظور از فاز جدید، قضاوتی درباره خود این مصافحه نیست؛ یعنی اگر این حادثه، یک حادثه اتفاقی بوده باشد – چنانکه وزارت خارجه رسما اعلام کرد – بهخودی خود، مشکلی ندارد: اگر دست دادن آقای ظریف با آقای کری در جلسات دو سال گذشته مشکلی نداشت، امروز هم اگر به طور ناخواسته، مسیر وی با مسیر تیم آمریکایی متقارن شد، دلیلی ندارد که انتظار داشته باشیم که ایشان با آقای کری دست ندهد؛ یا اینکه با آقای کری دست دهد اما با آقای اوباما که کنار اوست دست ندهد؛ و چنین واقعهای، ربطی به مدارا کردن یا نکردن با دشمن ندارد.
پس تاکید میکنم موضوع مورد نظر این یادداشت، مذمت یا دفاع از این واقعه خاص نیست؛ بلکه آنچه انگیزه نوشتن این یادداشت شد این بود که این واقعه نیز اگرچه طبق معمول، بهانهای برای حمله موافقان و مخالفان مدارا با آمریکا به همدیگر قرار گرفت، اما تا پیش از این، غالبا استدلالهای موافقان مدارا، مستند به ملاحظات دیپلماتیک بود، و استدلالهای مخالفان، مستند به متون و معارف دینی؛ اما در این واقعه برخی از موافقان مدارا، با استناد به حدیثی از امیرالمومنین (ع)، از استدلال مبتنی بر معارف دینی استفاده کردند؛ و ببینیم به دور از حب و بغضهای شخصی و جناحی و با نگاهی واقعبینانه به آموزههای اسلامی و در جایی که آگاهانه – و نه اتفاقی- میخواهیم اقدام کنیم، بالاخره باید با دشمن مدارا کرد یا خیر؟
اما قبل از این، خوب است اشاره کنم که اینکه طرفین ماجرا برای پیشبرد مدعای خود، از استدلال مستند به معارف دینی استفاده میکنند، از جهتی جای خوشحالی دارد و از جهتی جای نگرانی. خوشحالی از این بابت که: استفاده از ادبیات دینی برای پیشبرد مقاصد خود در میان جناحهای رقیب، موید و شاهد خوبی است بر اینکه دین همچنان در جامعه ما حضور جدی دارد و ادعای «تنزل جایگاه دین در جامعه ما» ادعای نادرست و ظاهربینانهای است. چرا؟ چون هرگاه افراد دو جناح مخالف برای پشیبرد اهداف و مقاصد خود به ادبیات یکسانی تمسک کنند، معلوم میشود موضع کلی جامعه نسبت به قبول آن ادبیات، مثبت است. اگر در جامعهای باورهای سکولاریستی (دنیامدارانه) غلبه داشته باشد، طرفین نزاع برای جلب نظر مردم، از ادبیات سکولار استفاده خواهند کرد؛ و اگر در جامعهای از ادبیات دینی برای غلبه بر همدیگر استفاده گردد، معلوم میشود در این جامعه، دین، حضور فعالی در باورهای مردم دارد.
اما نگرانی از این بابت است که مبادا دین وسیلهای برای سوءاستفاده جناحهای سیاسی گردد؛ و به جای کارکرد خود در رشد و ارتقای انسانها، ملعبه دست غوغاسالاران شود. برای پرهیز از این آفت است که لازم است دائما سطح دینداری و تحلیل خود از معارف دینی را ارتقا دهیم تا در چنین شرایطی دریابیم کدام تحلیل «مومنانه» [=واقعا دینی] است و کدام تحلیل «منافقانه» [= نه واقعا دینی، بلکه مبتنی بر سوءاستفاده از دین].
همه می دانیم که مهمترین عاملی که بین تحلیل واقعا دینی و تحلیل منافقانه تمایز ایجاد میکند این است که هدف از تحلیل واقعا دینی، ارتقای ارزشهای متعالی دین در جامعه و به تعبیر دیگر، ارتقای معرفتی و اخلاقی و معنوی جامعه است؛ اما کسی که رویکرد منافقانه دارد، هدفش سوءاستفاده از ادبیات دین برای رسیدن به منظورهای شخصی و جناحی و سیاسی است. اما این مقدار اطلاعات، مشکل تمایز فوق را حل نمیکند؛ زیرا ما دستگاه نیتسنج نداریم که بفهمیم هدف یک تحلیلگر چه بوده؛ و در ظاهر هم هرکسی هدف خود را الهی، و هدف مخالفین خود را شخصی و جناحی معرفی میکند.
اما آیا عملا راهی وجود ندارد که بین دو گونه تحلیل منافقانه و مومنانه بتوان تمایز گذاشت و بتوان به نحوی واقعبینانه و فراجناحی، تحلیلی که دین را ابزاری برای سوءاستفاده خود قرار داده، از تحلیلی که هدفش ارتقای دینداری واقعی در جامعه است، بازشناخت؟
قرآن کریم این راه را معرفی کرده است، بدین صورت که یکی از اوصاف خارجی و محسوس منافقان را این میداند که: «يقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً» (نساء/۱۵۰: میگویند به برخی از [آموزههای دین] ایمان میآوریم و برخی را قبول نمیکنیم و میخواهند بین این راهی بیابند). در واقع کسی که واقعا مومن است اگر به یک جمله دینی استناد میکند، این جمله را هماهنگ با سایر آموزههای دین، و مبتنی بر ارزشهایی که دین مطرح کرده است، معنی میکند؛ اما کسی که منافق است و درصدد سوءاستفاده از ادبیات دینی برآمده، اگر به جملهای از جملات متون دینی استناد میکند، آن جمله را به دلخواه خود گزینش کرده و بر اساس خواستههای شخصی و جناحی و … تفسیر میکند. به تعبیر دیگر، برداشت واقعا صحیح از گزارههای دینی، برداشتی است که در آن، ارزشهایی که دین اصل قرار داده، مبنای تحلیل قرار میگیرد، (و از همینجاست که میتوان فهمید هدف گوینده در استفاده از ادبیات دینی، ارتقای ارزشهای دینی در جامعه است)؛ اما برداشت انحرافی و تحلیل منافقانه، در جایی رخ میدهد که گوینده، نظام ارزشی دیگری (یعنی خواستهها و اغراض دیگری غیر از ارزشهایی که خود دین مطرح کرده) را مبنای برداشت خود از متون دینی قرار میدهد و این است که نشان میدهد گوینده در حقیقت، به دنبال خواستهها [=ارزشها]ی شخصی، جناحی، و … خود است، نه ارتقای واقعی جامعه؛ و صرفاً برای اینکه به این خواستهها برسد، از ادبیات دینی، استفاده [یا به تعبیر بهتر: سوءاستفاده] کرده است.
پس اگر بخواهیم درباره برداشت صحیح و واقعا دینی (نه سوءاستفاده از دین) درباره هر موضوعی (از جمله مدارا با دشمن) قضاوت واقعبینانه و فراجناحی داشته باشیم، باید ابتدا نگاهی به نظام ارزشی خود دین در قبال آن مساله بیندازیم و آنگاه ببینیم کدام برداشت، در راستای این نظام ارزشی است و کدام در این راستا نیست. در واقع، در عین حال که این سخن درست است که ما دستگاه نیتسنج نداریم و نمی توانیم درباره نیتهای افراد قضاوت کنیم و حق نداریم افراد را به خاطر گمان شخصی خود، متهم به نفاق و سوءنیت و … کنیم؛ اما لازمه این سخن این نیست که با صرف نظر از نیتهای درونی افراد، و صرفا با بررسی خود تحلیلها، نتوانیم تحلیلهای مومنانه را از تحلیلهای منافقانه بازشناسیم.
با این مقدمه اکنون میتوان چگونگی رسیدن به پاسخ واقعا دینیِ مساله «مدارا با دشمن» (یا هر برداشت دینی دیگری) را دریافت: اگر مبنای ما برای مدارا یا عدم مدارا، از نظام ارزشی اسلامی تغذیه کرد، تحلیل ما واقعا دینی (مومنانه) خواهد بود و اگر به نظام ارزشی دیگری (مثلا قدرتطلبی جناحی یا ارزشهای سکولار [=دنیامدار]) تکیه داشت، تحلیل ما منافقانه خواهد بود.
پس باید نظام ارزشی اسلامی را که پشتوانه سخن امیرالمومنین (ع) و مبنای تحلیل واقعا اسلامی است شناسایی کنیم که با معلوم شدن آن، ناروا بودن سایر تحلیلها معلوم شود. حدیث امیرالمومنین علیهالسلام که این روزها، عبارات پایانیِ آن مورد استفاده قرار گرفته، این است که: ٌ إِذَا لَقِيتُمْ إِخْوَانَكُمْ فَتَصَافَحُوا وَ أَظْهِرُوا لَهُمُ الْبَشَاشَةَ وَ الْبِشْرَ، تَتَفَرَّقُوا وَ مَا عَلَيْكُمْ مِنَ الْأَوْزَارِ قَدْ ذَهَبَ، إِذَا عَطَسَ أَحَدُكُمْ فَسَمِّتُوهُ قُولُوا يَرْحَمُكَ اللَّهُ وَ هُوَ يَقُولُ لَكُمْ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ يَرْحَمُكُمْ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها، صَافِحْ عَدُوَّكَ وَ إِنْ كَرِهَ فَإِنَّهُ مِمَّا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ عِبَادَهُ يَقُولُ “ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيم”» (خصال صدوق ج۲ ص۶۳۳) «وقتی برادرانتان را دیدید با همدیگر مصافحه کنید و به هم روی خوش نشان دهید، که در این صورت وقتی از هم جدا میشوید، گناهانتان از بین رفته است، … و با دشمنت هم مصافحه کن اگر چه از آن خوشش نیاید؛ زیرا خداوند بندگانش را بدان امر کرده، میفرماید: “[بدى را] با نیکى دفع کن، ناگاه خواهى دید همان کس که میان تو و او دشمنى است، همانند دوستى صمیمى خواهد بود.”(سوره فصلت، آیه ۳۴)»
جمله محل بحث، «توصیه به دست دادن با دشمن» است که با قرینه عبارات قبل و بعد، معلوم میشود این جمله درباره کدورتها و دشمنیهای شخصی و جناحی و سلیقهای است که در درون جامعه ایمانی پیش میآید: در عبارات قبل، تعبیر «برادرانتان» آمده، که اشارهای دارد است به آیه «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَه» (حجرات/۱۰: فقط مومنان با همدیگر برادرند)؛ و در عبارات بعد، این اقدام مصداق عمل به آیهای که ناظر به روابط شخصی مومنین است، معرفی شده است. پس این توصیه، در مورد دشمنیهایی است که در فضای روابط شخصی و گروهی میان خود مومنان پدید آمده است.
اکنون، بر اساس نظام ارزشی اسلام، آیا این توصیه را میتوان در مورد دشمنان اسلام و جامعه اسلامی (یعنی در جایی که دیگر مساله، ربطی به کدورت شخصی ندارد؛ بلکه این دشمنی ناشی از اختلافات بنیادین دو طرز تفکر و اصطلاحا دو ایدئولوژی است) جاری دانست؟
موضع قرآن کریم در قبال دشمنان جامعه اسلامی این است که نهتنها افراد جامعه، بلکه خود پیامبر اکرم (ص) را هم بشدت از هرگونه مدارا و تسامح در قبال آنها برحذر میدارد و تاکید میکند که آنها ظاهر مدارامآب به خود میگیرند تا تو را به عدول از مواضعت بکشانند: «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُون» (قلم/۹: آرزو دارند که تو سازشکاری کنی تا آنها همه چیز را ماست مالی کنند!) و پیشبینی میکند که آنها تا زمانی که از اهداف و ارزشهای اسلامی دست برنداری، از تو راضی نخواهند شد: «وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم» (بقره/۱۲۰: یهود و نصاری هیچگاه از تو راضی نمیشوند مگر اینکه کاملا از روش و آیین آنها تبعیت کنی)؛ و نهایتا مهمترین علامت منافق بودن انسانها در جامعه دینی را این امر معرفی میکند که اینان عزتمندی را در برقراری روابط با قدرتمندان مادی بشر میدانند: «بَشِّرِ الْمُنافِقينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَليما؛ الَّذينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعا» (نساء/۱۳۸-۱۳۹: به منافقان بشارت بده که عذابی دردناک برایشان است، همان کسانی که به جای مومنان، پیمان دوستی با کافران میبندند؛ آیا عزت را نزد آنان جستجو میکنند؟! در حالی که همانا عزت سراسر نزد خداست.)
شاید پاسخ مختصر این مساله را که بالاخره اسلام مدارا با دشمن را قبول دارد یا خیر، در این دو آیه شریفه بتوان یافت که یکی در وصف جامعه نبوی است که میفرماید: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ» (فتح/۲۹: محمد (ص) پیامبر خداست و کسانی که با اویند در برابر کافران سخت و محکم، د ر میان خودشان نرم و مهربان هستند) و دومی در وصف جامعه مهدوی است که میفرماید: ««فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ» (مائده/۵۴: بزودی خداوند مردمی را خواهد آورد که آنها را دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند؛ در مقابل مومنان نرم و رام و اهل مدارا، و در مقابل کافران با عزت و قدرت و صلابت هستند). یعنی اگر دشمن فرد یا جناحی از مومنان باشد که دشمنیِ پیش آمده، دشمنی شخصی و جناحی و … است، اسلام بشدت به مدارا با چنین دشمنی توصیه میکند؛ و اگر دشمن، دشمنیاش بر سر دین و آیین است و در واقع با اسلام و جامعه اسلامی دشمنی دارد، به هیچ عنوان کمترین مدارایی با وی شایسته نیست.
والسلام علیکم و علی من اتبع الهدی
بازدیدها: ۲۹۳
مفید بود و قابل استفاده.
البته مقدمه اش کمی طولانی شد!
در خود روایت حضرت امیر فرموده اند: عدوک. دشمنت که نشان می دهد مقصود دشمن شخصی ست نه مکتبی.
آقاي دكتر
باسلام
بنظر بنده هم جنابعالي تمام وجوه محتمل در بحث دست دادن اين دو نفر را بخوبي بيان كرده ايد و شأن نزول آيه مورد استفاده توسط برخي افراد را براي دست دادن با دشمنان دين بدرستي بيان نموده ايد
معتقدم به مسولينمون اعتماد كنيم و قبول كنيم كه رويارو شدن دكترظريف در حالت اتفاقي با آقايان كري و اوباما بوده و در آن حالت هم بهترين عمل صورت گرفته است
مچکرم
عرض سلام و ادب محضر استاد و تشکر بابت مطلب مفیدتان
ابتدا یک نکته صغروی را عرض می کنم بعد یک مطلب کلی تر:
در ترجمه آیه شریفه وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُون فرموده اید: آرزو دارند که تو سازشکاری کنی تا آنها همه چیز را ماست مالی کنند! برداشتی که از این ترجه ممکن است اتفاق بیفتد این است که منافقین برای ماست مالی کردن آرمان های اسلامی سازش می کنند اما ظاهرا معنای اولیه و مستقیم آیه ، این نیست گرچه شاید در نهایت و به طور غیر مستقیم سازش با آنهابه همین امر منجر شود .
ترجمه مکارم شیرازی:آنها دوست دارند نرمش نشان دهى تا آنها (هم) نرمش نشان دهند (نرمشى توأم با انحراف از مسير حق)!
ترجمه المیزان:آنان همين را مىخواهند كه تو سازش كنى و آنها هم با تو بسازند. مطلب مهم تر این که به طور کلی نمی توان گفت موضع اسلام در مقابل هر دشمنی و در هر زمان ، برخورد سخت و بدون مدارا است . پس نرمش قهرمانانه در مقابل کیست؟ به نظر حقیر چیزی که در هر دوره ای مهم است و تشخیص آن به زمانه شناسی عمیقی احتیاج دارد همین است که ببینیم چه زمان باید بادشمن مدارا و نرمش کرد و چه زمان باید مدارا را به کلی کنار گذاشت.
و من الله توفیق
التماس دعا
سلام علیکم
ضمن تشکر از شما
نکته بسیار خوبی را تذکر داده اید و آن تفاوت «نرمش قهرمانانه» با «مدارا و سازش» است.
چون اصطلاح «نرمش قهرمانانه » را مقام معظم رهبری به کار برده اند بگذارید با ذکر دو نقل قول از ایشان مطلب را توضیح بدهم.
اولین مورد، اولین کاربرد این اصطلاح در ادبیات ایشان بعد از رهبری است در دیدار مسئولان وزارت امور خارجه و نمایندگان سیاسی جمهوری اسلامی ایران با رهبر انقلاب (۷۵/۵/۱۷) ببینید شروع بحث ایشان با بحث روحیه انقلابی است (یعنی نقطه مقابل مدارا و سازش با دشمن) و حتی قرار گرفتن در موضع دفاعی را هم مذمت می کنند، و نهایتا نرمش قهرمانه را تاکتیکی برای پیش بردن روحیه انقلابی معرفی کرده اند:
«اگر روحیهی انقلابی را از دست دادیم، در دنیا پیش نمیرویم و در حدّ كشورهای دیگری كه از لحاظ علمی و مالی همطراز ما هستند، سقوط میكنیم. حالا اگر بخواهیم چنین كشورهایی را پیدا كنیم، به نظرم به كشورهای كمی از آن طبقهی پایین خواهیم رسید. به علاوه، مطامعی هم دارند كه اگر آن مطامع برآورده نشده باشد، حقد هم خواهند داشت. آن چیزی كه این نظام را عظمت میبخشد و قدرت میدهد و برای آن احترام برانگیز است و به طور ناخواستهی دشمنان، موجب میشود راهها روی نظام باز شود، كوشش و حضور انقلابی و تمسّك به اندیشههای انقلابی است. این را باید در همهی كارهای دیپلماسیمان، حتّی در حرف زدنها و مصاحبه كردنها، حفظ كنیم. یكی از خصوصیات این روحیه، پرهیز از حالت دفاعی در مسائل سیاسی است. هیچ موضع دفاعیای، موضع خوبی نیست؛ موضع بسیار بدی است.
موضع، باید موضع قوی و متعرّضانهای باشد. در همهی مسایلی كه دنیا به شما تعرّضی میكند و تلنگری میزند، مشت بزنید. این طوری خواهد بود كه میتوانید پیش بروید. البته مشت بزنید. گاهی نامههایی برای ارسال به این طرف و آن طرف میآورند و میخواهند كه من نظر بدهم. من حرفهای تندش را خط میزنم. آقای دكتر ولایتی میدانند. بعضی از تعبیراتی كه الان مسؤولان سرِ زبانشان است و در سخنرانیهای خود، اینجا و آنجا میگویند، من نه در زمان ریاست جمهوری به زبان میآوردم و نه حالا به زبان میآورم. نمیخواهم بگویم تندیهای بیوجه بكنید و بگویید: فلانی میگوید فحش بدهید. نخیر، اشتباه نشود. در مسائل دیپلماسی و در سخنرانی، در اینجا و آن جا، نه من خودم اهل فحش دادن هستم و نه این را به دیگران توصیه میكنم. من میگویم: شما تیزتر از شمشیر و نرمتر از حریر و سختتر از سنگ و پولاد باشید. واقعاً دیپلماسی، دیپلماسیِ میدان نرمشهای قهرمانانه است. نرم باشید؛ منتها نرمشی كه تیز است. نمیگویم بروید بایستید بگویید مثلاً امریكای جنایتكار. غالباً وقتی تعبیرهای اینطوری در نامه میآید، من خط میزنم. نه نامههایی كه خودم میخواهم بفرستم – آن را كه خودم مینویسم – بعضی از نامههایی كه بناست فرستاده شود و من باید رویشان اعلام موافقتی بكنم، وقتی پیش من میآید، این طور چیزها را من معمولاً حذف میكنم؛ چون دوست ندارم. این روش را توصیه نمیكنم؛ اما باید قرص بایستید و محكم باشید.
مورد دوم بیانات ایشان در دیدار پنجاه هزار فرمانده بسیج سراسر کشور (۹۲/۸/۲۹) است که دقیقا اینکه نرمش قهرمانانه تاکتیکی برای جدیت و غلبه بر دشمن است را توضیح داده اند:
«ما تعبیر “نرمش قهرمانانه” را به كار بردیم؛ یك عدّهای آن را به معنی دست برداشتن از آرمانها و هدفهای نظام اسلامی معنا كردند؛ بعضی از دشمنان هم همین را مستمسكی قرار دادند برای اینكه نظام اسلامی را به عقبنشینی از اصول خودش متّهم كنند؛ اینها خلاف بود، اینها بدفهمی است. نرمش قهرمانانه به معنای مانور هنرمندانه برای دست یافتن به مقصود است؛ به معنای این است كه سالك راه خدا – در هر نوع سلوكی – به سمت آرمانهای گوناگون و متنوّع اسلامی كه حركت میكند، به هر شكلی و به هر نحوی هست، باید از شیوههای متنوّع استفاده كند برای رسیدن به مقصود. وِ مَن یُوَلِّهِم یَومَئِذٍ دُبُرَهُ اِلّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ اَو مُتَحَیِّزاً اِلی فِئَةٍ فَقَد بآءَ بِغَضَبٍ مِنَ الله؛ هرگونه حركتی – چه حركت به جلو، چه حركت به عقب – مثل میدان رزم نظامی، باید به دنبال رسیدن به اهدافِ ازپیشتعیینشده باشد.»
گمان می کنم همین مقدار توضیح در تفاوت این دو کافی باشد.
سلام علیکم بسیار دقیق و عالی
سايت خوبي داريد ، موفق باشيد.
مرسي….
خيلي ممنون
تشکر فراوان
زحمت کشيديد
کارتون حرف نداره
به نام خدا
آقای دکتر سلام علیکم. ضمن عرض ادب و احترام. اخیرا مطلبی از شما پیرامون مذاکره امام حسین ع با عمر سعد خواندم که شما در آن اساسا امکان مذاکره برد-برد را میان این دو شخصیت اساسا نفی فرموده بودید به این علت که که یکی بر اساس منطق الهی می اندیشد و یکی بر اساس منطق دنیوی . نقدی به سخن شما دارم و آن اینکه طبق نقلهای معتبر تاریخی حضرت امام حسین ع به عمر سعد پیشنهاد سومی غیر از آشتی و غیر از جنگ هم دادند، و آن اینکه راه دیگری را در پیش گیرند و به کوفه نروند؛ و نیز به این مضمون که من در پی نامه اهل کوفه آمده ام و اگر ایشان از نظر خود برگشته اند، بر می گردم؛ سوال حقیر این است که این پیشنهاد امام حسین ع را چگونه تحلیل می کنید؟ آیا این پیشنهاد، عدول امام از تصمیم اولیه نیست؟ آیا می توان مسیری ترسیم کرد که هم مورد پذیرش امام حسین ع باشد با منطقی الهی، و هم مورد پذیرش عمر سعد با منطقی دنیوی؟ اگر چنین مسیری قابل ترسیم باشد، که پیشنهاد امام حسین ع در این موقف تاریخی، و بسیاری از رفتارهای اهل بیت ع در مواقف مختلف امکانپذیری آن را به اثبات می رساند، پس می توان بازی برد- برد را با شیطان هم انجام داد و پیروز بود. بنده از این پیشنهاد امام چنین می فهمم که به همان اندازه که مرگ با عزت پیروزی است، حفظ حیات عزتمندانه و البته با تغییر تاکتیک به علت نامناسب بودن شرایط، هم الهی است و هم پیروزمندانه تر.
اما در مساله دست دادن، اگر مساله توضیحات اخیرتان در ذیل یکی از کامنتها را در نظر بگیریم، دیگر مساله دست دادن یا ندادن مطرح نخواهد بود و مهم نرمش تاکتیکی در راستای به دست آوردن برتری راهبردی است. حتی اگر گفتگوی امام حسین ع با عمر سعد از جنس نصیحت باشد، نه مذاکره مصطلح، رعایت اداب گفتگو جهت افزایش احتمال تاثیر منطقی به نظر می رسد. نمی شود تصور کرد که امام با بی اعتنایی یا بی احترامی با عمر سعد سخن گفته باشد، همانطور که خداوند به پیامبرانش، موسی و هارون ع در مواجهه با فرعون که مظهر جباریت و طاغوت و عناد با اهل ایمان است، دستور به قول لین می دهد «لعله یتذکر او یخشی». اتفاقا پیشنهادی که ان دو بزرگوار به فرعون می دهند، نه درگیری است، نه آشتی بلکه راه سومی است که می تواند به سود هر دو باشد: «فارسل معنا بنی اسرائیل و لا تعذبهم». به هر حال این گونه نرمشها (اگر از کلمه مدارا ابا دارید) و مذاکره ها، در سیره اهل بیت ع هم فراوان است.
زیاده جسارت است. یا علی
سلام علیکم
ممنون از نکات شما.
در مورد اول، اینکه در گفتگوی حضرت و عمرسعد چه گذشته اغلب منابع سکوت کرده اند و تنها مطلبی که نقل کرده اند هشدارهای حضرت به عمرسعد برای توبه بوده. فقط در یکی از منابع، سه گزینه (برگشت به محل اول، بیعت با یزید، رفتن به یکی از مرزها برای ادامه زندگی) از جانب امام حسین ع مطرح شده! که دروغ بودنش واضح است و ظاهرا توسط دستگاه بنی امیه مطرح شده تا حدی که ابومخنف وقتی این را می شنود درباره اش تحقیق می کند و دروغ بودنش را کشف می کند (تفصیل ماجرا در تاریخ طبری ج۵ ص۴۱۳ و الکامل فی التاریخ ج۲ ص۵۵۶ آمده است. پس گزینه سومی به صورت مورد نظر شما وجود نداشته است.
در مورد مطلب دوم، بنده موافقم و ابتدای کلامم عرض کردم اگر اتفاقی بوده باشد کاری غیر از این انتظار نمی رفته. نقدهای بعدی من به این بوده که کسی این را عمدی بداند و از باب توصیه امیرالمومنین. درواقع من سخن خود دکتر ظریف را که گفته اتفاقی و ناخواسته بوده را قبول کردم و گفتم اگر ناخواسته بوده، ایشان کار بدی نکرده است. اما کسانی که به روایت مذکور تمسک کرده اند درواقع مدعی اند عمدی بوده و کار خوبی بوده است که این محل مناقشه جدی است زیرا معنای جهانی این کار نرمش تاکتیکی برای به دست آوردن برتری نیست، بلکه در صورت عمدی بودن، معنای آن دروغ بودن ادعای ما در دشمنی با آمریکا می باشد.
التماس دعا