آنچه از جان امام حسين (ع) هم مهم‌تر است

محرم امسال يكي از دوستان كتابي از دكتر شريعتي به من داد كه جمله‌اي داشت كه بسيار مرا به فكر فرو برد. گفته بود: «عظمت شخص امام حسين آنقدر زياد است که موجب شده ما آن چيزي را که از امام حسين مهم تر است فراموش کنيم.» بسيار تعجب كردم. واقعا مگر از امام حسين چيزي بالاتر قابل فرض است؟ استدلال وي اين بود: هدف امام حسين(ع) كه به خاطرش شهيد شد، از جان او مهم تر است! و اين البته استدلال درستي است. اما آن هدف باارزش‌تر چيست؟ پاسخي كه دكتر شريعتي به اين سوال داده بود، هيچگاه مرا قانع نكرد، اما سوالش سوال مهمي بود. آن هدف مهم چيست كه مي‌ارزد حسين و بهترين انسانهايي كه همان خاندان و اصحاب اويند برايش شهيد شوند؟ ما عادت كرده‌ايم پاسخي كليشه اي دهيم: آن هدف حفظ اسلام است. اما اين اسلامي كه قرار است حفظ شود و مي‌ارزد امام حسين(ع) برايش شهيد شود چيست؟ آيا منظور الفاظ و نوشته‌هاي آيات و روايات است؟ قطعا خير، زيرا امام، خود، قرآن ناطق است. ما معتقديم ائمه اطهار عليهم‌السلام صاحب مقام خليفة‌اللهي‌اند، انسان کامل‌اند، واسطه فيض‌اند و… ؛ و بعد مي‌گوييم يک چيزي وجود دارد که چنين امامي به خاطرش شهيد مي‌شود؟! آيا اسلامي بالاتر از حسين وجود دارد؟

اين سوال كليدي مي‌تواند باشد براي فهم عميقتري از تعاليم اسلام. در اغلب ادعيه و زيارتها پيوند شديدي بين قيام سيدالشهداء (ع) و قيام امام زمان (ع) مشاهده مي‌شود؛ عاشورا زمينه‌ساز ظهور مهدي است و مهدي منتقم خون حسين؛ و شايد پاسخ سوال فوق در همين نكته باشد. در زيارت اربعين تصريح شده كه امام حسين جانش را داد تا مردم را از گمراهي و حيرت بيرون آورد (بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة). حسين مصباح‌الهدي و سفينةالنجاة است؛ چراغي كه بقيه مسير را روشن مي‌كند و كِشتي‌اي كه اگر او را جدي بگيريم ما را به جامعه مهدوي خواهد رساند. ما بايد درک کنيم که يک چيزي بالاتر از جان امام حسين (ع) وجود دارد و آن هدايت جامعه است. آن هدف اين است که انسان‌ها، نه فقط با وجود فردي خود، بلکه با وجود جمعي و اجتماعي خود هم بايد به نهايت سعادت ممكن دست يابند. يکبار ما رسيدن به نهايت مقام خليفة‌اللهي و تحقق فلسفه آفرينش را به لحاظ فردي در نظر مي‌گيريم، که با آمدن پيامبر خاتم، اين هدف محقق شد؛ الخاتم من ختم المراتب بأسرها: پيامبر خاتم کسي بود که تمام مراتب راطي کرد. اگر با آمدن او هدف خلقت محقق شده، ديگر چرا خلقت تداوم دارد؟ رکن اين ادامه داشتن اين است که جامعه ديني سعادتمند هم بايد محقق شود؛ يعني توحيد، نه فقط به لحاظ فردي، بلکه به لحاظ اجتماعي نيز بايد در تمامي مراتب حيات انساني جلوه‌گر شود؛ و اين حاصل نمي‌شود مگر در جامعه مهدوي، يعني جامعه‌اي كه هم امام معصوم دارد و هم امت تحمل وجود امام را دارد و با او همراه مي‌شود. بدين ترتيب است كه قيام امام حسين مقدمه‌اي براي آماده كردن انسان براي تحقق جامعه مهدوي است و اين هدف است که از جان امام حسين(ع) هم بالاتر است و مي‌ارزد که امام حسين (ع)  به خاطرش شهيد شود. اين همه تلاشهاي طاقت‌فرساي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم‌السلام براي اين نبود که فقط خودشان به سعادت برسند و تمام مراتب را طي کنند- كه آن در مقايسه با اين هدف، به سهولت حاصل شد- بلکه مساله اصلي آن است كه امتي بتواند تمام مراتب توحيد را به لحاظ هويت جمعي طي کند. واين کار هزاران مصيبت دارد؛ مصيبت اصليش اين است كه اين جامعه بايد به حدي از بصيرت برسد كه امام را آن گونه كه هست- نه آن گونه كه با آرزوانديشيهاي خود تخيل مي‌كند- بشناسد و از او تبعيت كند، و هزينه چنان شناساندني، سكوت علي (ع)، جنگ عليه علي(ع)، صلح حسن(ع)، و خون حسين(ع) است.

اما چگونه با شهادت سالار شهيدان، مسير جامعه مهدوي هموار مي‌شود؟ حل اين مساله نيازمند تاملي جدي در ماهيت جامعه اسلامي است. برخي مي‌پندارند جوامع غربي خيلي پيچيده‌تر از جوامعي همچون جامعه ما هستند ، در حالي كه به جرات مي‌توان گفت که آنها جوامع بسيطي هستند و اين جامعه ديني است که بسيار پيچيده است. غلبه نگرشهاي ماركسيستي موجب اين گمان شده كه «ابزار توليد» ملاك پيچيدگي جامعه است، و چون تكنولوژي جوامع غربي خيلي پيش‌رفته، افراد مي‌پندارند آنها پيچيده‌ترند. در حالي كه اگر از اين نگاه ماترياليستي، كه همه توجه خود را به ماديات منحصر كرده، بيرون آييم و حقيقت انسان را درگروي ابعاد ماوراي مادي وي بدانيم، درك خواهيم كرد كه جامعه ديني، به همين دليل كه دين و ابعاد ماوراي مادي انسان را جدي مي‌گيرد، بسيار پيچيده‌تر مي‌شود. چرا؟

براي حل اين سوال ابتدا ببينيم چگونه مي‌شود که يک جامعه پيچيده مي‌شود؟ چه مي‌شود که معضلات را براحتي نمي‌شود حل کرد؟  در ادبيات ديني آن وضعيتي كه موجب پيچيده شدن و تودرتو شدن حقايق مي‌شود، اصطلاحا فتنه ناميده مي‌شود.  فتنه يعني چه؟ فتنه بارِ معنايي‌اي دارد كه يک طرفش عذاب است ويک طرفش آزمايش؛ در قرآن گاه فتنه به معناي عذاب است (يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ ؛ سوره ذاريات، آيه۱۳) و يک جا معناي آزمايش مي‌دهد (أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ ؛ سوره عنكبوت، آيه ۱) اگر بخوا هيم جمع بندي بکنيم ، معناي فتنه چنين مي‌شود: «آزمايش هاي فوق العاده سخت که شبيه به عذاب است».

در منطق قرآن جامعه کفر كه تصميم خود را براي كافرانه زيستن قطعي كرده، چندان ارزش دچار شدن به فتنه را ندارد، و فتنه آن در حد ارسال پيامبر است، كه اگر قبولش نكردند، نابود مي‌شوند. براي درک اين مطلب، جهان را از منظر الهي ببنيد: يک عده اي کافرند، کافرند يعني اينکه اينها خدا را قبول ندارند، يا به تعبير زيباي قرآن، «رسيدن انسان به ملاقات خدا» را باور ندارند (الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا ؛ سوره يونس، آيه۷)، به زندگي دنيا دلخوش كرده‌اند (وَرَضُواْ بِالْحَياةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ؛ سوره يونس، آيه۷) و نمي‌خواهند که به سعادتي بسيار بالاتر نائل شوند. به همين دليل قرآن در مورد کفار مي‌فرمايد: رهايشان کن بگذار بخورند ولذت ببرند و به آرزوهايشان دلخوش باشند بعدا ميفهمند. (ذَرْهُمْ يَأْكُلُواْ وَيَتَمَتَّعُواْ وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ؛ سوره حجر، آيه۳) وقتي جامعه کفر قصد ندارد به كلاس بالاتر برود، خدا هم آنها را با آزمونهاي سخت و پيچيده امتحان نمي‌كند و لذا جامعه آنها حقيقتا پيچيده نمي‌شود. مانند دانش‌آموزي كه با اتمام كلاس اول ابتدايي و ياد گرفتن الفبا و اعداد و فراگيري خواندن و نوشتن و جمع و تفريق، به همين مقدار بسنده كند و بگويد وقتي خودم خواندن و نوشتن و جمع و تفريق بلد هستم ديگر چرا درس بخوانم؟ بهتر است بروم بازار و پول دربياورم!

اما وقتي مي‌رويم سراغ جامعه ايماني، مي‌بينيم كه جامعه ايماني ادعا مي‌کند که من با هويت جمعي‌ام موحدم و مي‌خواهم به عنوان يك جامعه، ديندار باشم.  اينجاست که فتنه معنا پيدا مي‌کند. اصلا ادعاي ايمان كه مطرح شود، فتنه‌ و آزمايشهاي سخت آغاز مي‌شود. همين جاست که مي‌فرمايند «البلاء للولاء» و براي همين است که – چنانكه ذكر شد- در آيه اول سوره عنکبوت مي‌فرمايد  «انسان به محض اينكه ادعاي ايمان کند دچار فتنه مي‌شود» و- بلافاصله تاكيد مي‌كند- فتنه ها سنت الهي است براي همه جوامع ديني « وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ ؛ سوره عنكبوت، آيه۲»(همه امت هاي قبلي را مورد آزمايش قرار داديم تا خدا معلوم كند چه كسي در ادعايش صادق و چه كسي دروغگو است) واين دليلي است براي فتنه انگيزي خداوند درعالم! و فتنه اي که خداوند ايجاد کند کسي توانايي ايجاد آن را ندارد «ومکروا و مکر الله والله خير الماکرين ؛ آل عمران، ۵۴) » وبه همين علت است که جامعه ديني فوق العاده پيچيده مي‌شود.

آنچه مشكل را بيشتر مي‌كند اين است که بسياري از مردم گمان مي‌كنند حالا كه حكومت ديني تشكيل شده و جامعه ديني قوام يافته، همه‌چيز بايد بلافاصله گل و بلبل بشود (همچون بني‌اسرائيل كه بعد از آمدن موسي و تداوم مشكلات گفتند: هم قبل از اينكه بيايي اذيت مي شديم و هم حالا: « قَالُواْ أُوذِينَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِينَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا ؛ اعراف، ۱۲۹) و خيال مي‌كنند که ديگر دچار فتنه نمي‌شوند. و اين هشدار مهمي است كه قرآن كريم ما را از آن برحذر مي‌دارد. در يکي از آيات قرآن کريم در مورد بني اسرائيل به عنوان نمونه يك جامعه ديني مي‌فرمايد: «لَقَدْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ رُسُلاً » مي‌فرمايد ما از اين جامعه ديني عهد گرفتيم، يعني عهدي براي استقامت در مسير توحيد و ديندار ماندن؛ و با اين عهد برايشان رسول فرستاديم آن هم نه در حد ولي‌فقيه، كه برخي به بهانه عصمت نداشتن در او مناقشه كنند، بلكه پيامبر معصوم فرستاديم؛ « كُلَّمَا جَاءهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقاً كَذَّبُواْ وَفَرِيقاً يَقْتُلُونَ ؛‏ سوره مائده، آيه ۷۰» هر پيامبري که آمد و مطابق ميل آنها نبود ؛يک عده را تکذيب کردند (گفتند پيامبر دروغگو است) و يک عده را کشتند. چرا ؟ درآيه بعد مي‌فرمايد: «وَحَسِبُواْ أَلاَّ تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُواْ وَصَمُّواْ ثُمَّ تَابَ اللّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُواْ وَصَمُّواْ كَثِيرٌ مِّنْهُمْ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُون؛ سوره مائده، آيه ۷۱» فکر مي‌کردند دچار فتنه نمي‌شوند پس کر و کور شدند سپس خدا به آنها برگشت. نمي‌فرمايد توبه كردند، مي‌فرمايد خدا به سوي آنها توبه كرد؛ يعني خدا كوتاه آمد، آنها را بخشيد. اما باز عده  زيادي از اينها کر و کور مي‌شوند و البته خدا از كار آنها آگاه است. اين يک نمونه از جامعه ديني است كه فتنه را جدي نمي‌گيرد و تا حد پيامبركشي مي‌رود. و شما مي‌بينيد كه در حادثه عاشورا همين كور و كر شدن مردم تكرار شد با اين تفاوت كه به جاي پيامبري كه در قرآن مطرح شده، امام را كشتند!

تا اينجا مشخص شد که جامعه ديني قطعا دچار فتنه مي‌شود. حالا اگر جامعه اي كور و كر نشد، بلكه بعد از اينكه پذيرفت جامعه ديني باشد، در مقابل فتنه ها استوار ماند و استقامت ورزيد ( هم ربنا الله را گفت هم ثم استقاموا را عمل كرد؛ سوره فصلت، آيه۳۰)  و اين استقامت را هم نه با مدلهايي كه خودش مي‌پسنديد، بلكه آن گونه كه خدا دستور داده بود، عمل كرد ( فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ؛ سوره هود، آيه ۱۱۲)،آيا كارتمام است؟ خير، اين تازه اول راه است و باز بايد منتظر فتنه‌هاي بيشتر و سخت‌تر باشد. قرآن كريم مي‌فرمايد :« وَأَن لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاء غَدَقاً ؛ لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَمَن يُعْرِضْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَاباً صَعَداً؛ سوره جن، آيات ۱۶-۱۷» يعني اگر در را خدا استقامت بورزند، آبي گوارا به آنها مي‌دهيم. اما همين آب گوارا براي اين است كه آنها را در فتنه جديدي بيندازيم (لنفتنهم فيه) حالا اگر در اين فتنه جديد باز استقامت بورزند طبيعتا همان جريان قبلي تكرار مي‌شود، يعني يك آب گوارا و يك ارتقاي ديگر، اما اگر در اين فتنه‌هايي كه دائما سخت و سخت تر مي‌شود بلغزند (من يعرض عن ذكر ربه)‌ آنگاه با عذابي روزافزون (صعدا) مواجه خواهند شد.

اين آيات هم تاريخ صدر اسلام را شرح مي‌دهد و هم موقعيت كنوني ما و وظيفه‌ ما را.

مردم در زمان پيامبر انقلاب اسلام را به ثمر رساندند، اما گمان كردند ديگر فتنه اي در كار نخواهد بود و كور و كر شدند و در مقابل فتنه پس از رحلت پيامبر لغزيدند. خداوند دوباره به آنها برگشت (تاب الله عليهم) و آنها به اصرار با علي عليه‌السلام بيعت كردند ولي باز بسياري از آنها كور و كر شدند و كار را به جايي رساندند كه حضرت علي عليه‌السلام در پنج سال حکومتش، با سه جنگ بزرگ و دهها جنگ کوچک مواجه شد، جنگهايي همگي بين مسلمانان! (ابن‌هلال ثقفي در کتاب «الغارات» آورده است که مالک اشتر بر مناطقي حکومت مي‌کرد و در مجاورت او ضحاک بن قيس هم بر مناطقي  از طرف معاويه حکومت مي‌کرد و اين دو هر ماه حداقل يک جنگ داشتند) . از آن سه جنگ اصلي هم، دوتاي آن به خاطر اين است که: «بسياري از مردم قانع شدند كه –نعوذ بالله- علي (ع) ظالم است»! و سومي به خاطر اين است كه جماعتي از متديناني كه با علي زيسته‌اند، و علي سالها در ميانشان بوده- نه از دشمنان و اهل شام- به اين جمع‌بندي مي‌رسند كه علي –نعوذبالله- گناهکاري است که کافر شده است!! ببينيد جامعه چقدر پيچيده ميشود و حق و باطل چقدر آميخته مي‌گردد كه علي(ع) كه بزرگترين نماد عدالت در تاريخ است، به عنوان مظهر ظلم شناخته، و گمان مي‌شود که علي(ع) آن حاکم ظالمي است که بايد سرنگون شود!!! بعد از جنگ جمل، اصحاب جمل رسوا شدند و علي پيروز شد و مردم آب گواراي پيروزي را چشيدند، اما فتنه بعدي در پيش بود: هنوز بسياري بودند كه نمي‌توانستند درست تحليل كنند و لذا بايد جنگ صفين آغاز شود. جنگ صفين فقط آزمون اهل شام نبود، آزمون كوفيان هم بود: دو لشكر بيش از نه ماه در مقابل هم بودند و كم‌كم بذر ترديدها گسترش يافت تا قرآنها بر سر نيزه رفت و علي عليه‌السلام به حكميت مجبور شد تا معلوم شود هنوز در ميان لشكر علي، ميدان در دست كج‌انديشان و ظاهربينان است، نه در دست مالك اشترها. اين فتنه به جنگ نهروان انجاميد تا معلوم شود كه هستند افرادي كه تا چندي پيش در لشكر علي بودند نه در لشكر معاويه، اهل كوفه (مملكت علي) بودند نه اهل شام (مملكت معاويه)‌؛ ظاهرالصلاح بودند، نه فاسق و فاجر، اما هنوز بصيرتي كه بايد داشته باشند را ندارند و از عهده تحليل صحيح برنمي‌آيند و خود «چشم فتنه» مي‌شوند («عين الفتنه» تعبيري است كه حضرت امير در مورد خوارج به كار برد). ديگر جامعه ديني به حدي مي رسد كه حال همراهي علي را ندارد. لذا مصداق «يعرض عن ذكر ربه» مي‌شود و عذاب روزافزون (عذابا صعدا) آغاز مي‌شود: شروعش تحميل صلح بر امام حسن عليه‌السلام است و پايانش، صحراي خونين كربلا.

اكنون به جامعه خود برگرديم. شخصي از سلاله حسين قيام كرد تا دوباره جامعه ديني و حكومت ديني احيا شود و مردم همراهيش كردند. فتنه‌ها باريدن گرفت و مردم يكي يكي فتنه‌ها را از سر گذراندند، هر فتنه‌اي كه مردم استقامت به خرج دادند، آب گوارايي به آنها داده شد كه همان زمينه فتنه جديدي شد و آزموني سخت‌تر و باز استقامتي ديگر، و باز فتنه‌ و آزموني سخت‌تر. مردم ما نشان داده‌اند كه بصيرت فراواني كسب كرده و تاكنون استقامت به خرج داده‌اند. البته همچون تمامي تاريخ، اين فتنه‌ها ريزش هايي را در پي داشته اما رويشهايش بمراتب بيشتر بوده و همين است كه هنوز اين ملت استوار است. اكنون ما بايد منتظر فتنه هايي پيچيده‌تر و خطرناك‌تر باشيم؛ و بدانيم هر مقدار موفق شويم با فتنه عظيمتري مواجه خواهيم بود.

خلاصه كلام اينكه جامعه توحيدي كه همان جامعه مهدوي است، جامعه‌اي است كه پي‌ريزي آن از زمان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم شروع شد؛ حسين و يارانش نشان دادند كه تداوم اين راه چه حد عظيمي از استقامت را طلب مي‌كند و ما نيز در همان مسير واقع شده‌ايم. زماني كه جامعه ديني بقدري با فتنه‌هاي مختلف آزموده شوند كه ديگر به بصيرتي دست يابند كه اگر امام زمان بيايد و فتنه‌ها رخ دهد، تا پاي جان و با بصيرت كامل پاي ركاب او باشند و  او را همچون جدش ظالم و دروغگو خطاب نكنند و بتوانند كاري كنند كه نفاق نتواند بر حق غلبه كند، او خواهد آمد؛ ان‌شاء الله تعالي.

اللهم انا نرغب اليك في دولة كريمة تعز بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله.

Visits: 347

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*