چکيده
وحدت وجود يکي از مهمترين مدعيات عرفاست که همواره با بحثها وچالشهاي فراواني همراه بوده است. در ميان نظامهاي فلسفي در جهان اسلام، ملاصدرا، که توجه خاصي به آراء عرفاني داشت، بر اين باور بود که اولين کسي است که توانسته وحدت وجود را تبيين فلسفي نمايد. اما بعدها در شرح مراد ملاصدرا اختلافاتي پديد آمد؛ در اينکه وي توانسته بود وحدت تشکيکي وجود را اثبات کند بحثي نبود، اما بحث بر سر اين بود که آيا وحدت تشکيکي وجود همان وحدت وجود موردنظر عرفاست؟ برخي از پيروان اين نظام فلسفي بر اين باور بودند که تنها تبيين معقول از وحدت وجود، همان وحدت تشکيکي وجود است و دسته دوم قائل شدند که مدعاي اصلي عرفان بيش از اين است وملاصدرا در نظام فلسفي خود توانسته از وحدت تشکيکي وجود گذر کند و به مدعاي اصلي عرفان، يعني، وحدت شخصي وجود برسد.
يک راه مهم براي قضاوت بين اين آراء، بررسي فلسفي ادله و لوازم سخن موافقان ومخالفان امکان وحدت شخصي وجود در حکمت متعاليه است. در اين مقاله ابتدا به سه دليل طرفداران گذر از وحدت تشكيكي وجود به وحدت شخصي وجود پرداخته شده؛ سپس براهيني که به عنوان مناقشه بر پذيرش وحدت شخصي وجود در نظام حکمت متعاليه قابل طرح است، مورد بررسي قرار گرفته؛ و درنهايت قضاوت شده که آيا در حکمت متعاليه و با استفاده از ادله عقلي فلسفي ميتوان وحدت شخصي وجود را به عنوان امري فراتر از وحدت تشکيکي وجود پذيرفت يا خير.
بازدیدها: ۱۶۱۸